هرو دیرینه سرمنزل عشق
بهراد
توکلی: "هنر گام زمان " عنوان اثر جدیدی از محمدرضا لطفی است که به تازگی
توسط موسسه فرهنگی هنری آوای شیدا تهیه و منتشر شده است . اثر به جهات
متفاوتی قابل بررسی است که در اینجا به برخی از مهمترین شاخصه های آن می
پردازیم .
اول :هنرگام زمان شامل ساخته های اخیر استاد محمدرضا لطفی (به استثنا تصنیف بیداد) است که برای نخستین بار پس از بازگشت محمدرضا لطفی به ایران توسط گروهی متشکل از دو گروه بانوان و همنوازان شیدا در دستگاه همایون به صورت تنظیم شده اجرا شده است . در سالهای اخیر آثار گروهی لطفی به صورت بافت اونیسون (تک صدائی) اجرا شده است . این بار تنظیم قطعات را هنرمند گرامی حمیدرضا مرتضوی انجام داده است بافت کلی تنظیم کنترپوان ساده عمدتا به فرم کانون است بدین معنی که ملودی ها در بخش های کشیده یکدیگر به تناوب وارد می شوند و کمتر نظیر تنظیم های کنترپوانتیکی است که در ان ملودی ها واجد شخصیت ملودیکی مستقل با حرکت موازی نقطه به نقطه است بدون ارزش گزاری بر این سلیقه آهنگساز و تنظیم کننده تنها می توان به این نکته اشاره کرد که چنین تنظیمی چندان نیازمند به حجمی چنین از نوازندگان نیست و در واقع چنین حجمی خود سبب می شود که خطوط تنظیمی به خوبی شنیده نشوند دلیل آن هم عدم تناسب حجم ارکستر در لحظاتی است که ملودی ها به شکل اونیسون حرکت می کنند با حجم طبیعتا پائین امده در هنگامی که خطوط از هم جدا شده و یکدیگر را همانگونه که ذکر شد در بخش های کشیده یکدیگر تکمیل می کنند . طبیعتا بافت موسیقی و سازبندی ارکستر باید متناسب باشند و این موضوعی است که در اثر چندان به چشم نمی آید هر چند زیبائی ملودی ها و شکست ریتم و تغییر الگوهای ریتمیک در بخش های بی کلام تصنیف ها که خود از تکنیک های شاخص و بدیع لطفی محسوب می شود تا حد بسیاری بر این عدم تناسب پرده می پوشد این تکنیک و تحرک و تنوع ریتمیک و ایجاد کنتراست حرکتی میان بخش های شعری و بی کلام تصنیف در اکثر تصنیف های استاد لطفی به صورت نقطه ای درخشان قابل مشاهده است که به عنوان نمونه می توان به تصنیف زیبای "ناز لیلی" و "داروک" با صدای استاد محمدرضا شجریان اشاره کرد.
اول :هنرگام زمان شامل ساخته های اخیر استاد محمدرضا لطفی (به استثنا تصنیف بیداد) است که برای نخستین بار پس از بازگشت محمدرضا لطفی به ایران توسط گروهی متشکل از دو گروه بانوان و همنوازان شیدا در دستگاه همایون به صورت تنظیم شده اجرا شده است . در سالهای اخیر آثار گروهی لطفی به صورت بافت اونیسون (تک صدائی) اجرا شده است . این بار تنظیم قطعات را هنرمند گرامی حمیدرضا مرتضوی انجام داده است بافت کلی تنظیم کنترپوان ساده عمدتا به فرم کانون است بدین معنی که ملودی ها در بخش های کشیده یکدیگر به تناوب وارد می شوند و کمتر نظیر تنظیم های کنترپوانتیکی است که در ان ملودی ها واجد شخصیت ملودیکی مستقل با حرکت موازی نقطه به نقطه است بدون ارزش گزاری بر این سلیقه آهنگساز و تنظیم کننده تنها می توان به این نکته اشاره کرد که چنین تنظیمی چندان نیازمند به حجمی چنین از نوازندگان نیست و در واقع چنین حجمی خود سبب می شود که خطوط تنظیمی به خوبی شنیده نشوند دلیل آن هم عدم تناسب حجم ارکستر در لحظاتی است که ملودی ها به شکل اونیسون حرکت می کنند با حجم طبیعتا پائین امده در هنگامی که خطوط از هم جدا شده و یکدیگر را همانگونه که ذکر شد در بخش های کشیده یکدیگر تکمیل می کنند . طبیعتا بافت موسیقی و سازبندی ارکستر باید متناسب باشند و این موضوعی است که در اثر چندان به چشم نمی آید هر چند زیبائی ملودی ها و شکست ریتم و تغییر الگوهای ریتمیک در بخش های بی کلام تصنیف ها که خود از تکنیک های شاخص و بدیع لطفی محسوب می شود تا حد بسیاری بر این عدم تناسب پرده می پوشد این تکنیک و تحرک و تنوع ریتمیک و ایجاد کنتراست حرکتی میان بخش های شعری و بی کلام تصنیف در اکثر تصنیف های استاد لطفی به صورت نقطه ای درخشان قابل مشاهده است که به عنوان نمونه می توان به تصنیف زیبای "ناز لیلی" و "داروک" با صدای استاد محمدرضا شجریان اشاره کرد.
دوم
: فرم اثر فرم چندان متعارفی نیست شروع رپرتوار با تصنیف با ریتم سنگین در
ابتدا و تکرار آن در پایان اگر چه همانگونه که استاد در توضیح اثر نوشته
اند در رپرتوار موسیقی برنامه های رادیوئی گلها مسبوق به سابقه است اما در
برنامه های گلها که چنین فرمی را تبعیت می کردند میان دو بار اجرای تصنیف
در ابتدا و انتهای اثر عمدتا تنها یک ساز و آواز یکپارچه و محض شنیده می
شود و تصنیف تنها زینت و حاشیه ی متن ساز و آواز محسوب می شود این تقابل در
واقع موجب نوعی شخصیت بخشی بیشتر به ساز و آواز می شود اما در اثر هنرگام
زمان مابین تکرار تصنیف سنگین در ابتدا و انتهای اثر تکنوازی ، چهارمضراب ،
ساز و آواز و تصنیف بیداد نیز شنیده می شود در واقع در این اثر تکرار های
تصنیف ابتدا و انتها به ترتیب جایگاه پیش درآمد و رنگ را در رپرتوار کلاسیک
موسیقی ایرانی گرفته اند که در جایگزینی تصنیف با پیش درآمد به لحاظ ریتم و
فرم اگر بتوان تشابهی را یافت در جایگزینی با رنگ به سختی می توان چنین
تصوری را توجیه کرد هرچند هنرمند در آفرینش فرم در مفهوم جدی ان نیز آزاد است و این توضیحات صرفا جهت معرفی فرم اثر بوده و قصدی بر ارزش گزاری ندارد.
سوم
: بافت قطعات به لحاظ تنوع ملودیک و ریتم جز شاخصه ای ارزشمند اثر است و
گردش ملودی ها به گونه ای پخته و منسجم است که همچنان نشانه و مهر آهنگساز
توانمند موسیقی ما- محمدرضا لطفی- را
به همراه دارد خصوصا در چهار مضراب که تنوع ملودیک و ریتمیک و جدا شدن و
پیوستن ملودی ها به پایه و تکمیل یکدیگر به گونه ای درخشان هوشمند و صورت
پذیرفته است.
چهارم
: ساز و آواز در این اثر از جمله بخش هائی است که می توان گفت که برای
نخستین بار در آثار استاد لطفی به وحدت فرم کلاسیک اثر تا حدودی آسیب
رسانیده است . سه تار استاد لطفی همچنان توانمند و کلاسیک و فاخر جلوه گر
است اما نوع و شیوه آواز خوانی جناب فریدن پور سنخیت چندانی با فضای کلاسیک
موسیقی دستگاهی ایرانی ندارد و بیشتر به شیوه رمانتیسمی که در آواز ایرانی
در زمان دور شدن از فضای رسمی موسیقی دستگاهی در سالهای دهه چهل و اوائل
دهه پنجاه شمسی رایج شد نزدیک است شیوه اواز خوانی فریدون پور نزدیک به
محمودی خوانساری و اکبر گلپایگانی است که با فضائی که لطفی در موسیقی اش
ارائه می دهد در تضاد است . کشش ها طولانی روی کلمات ، تحریر های مالشی پرش
ها و بازگشت های گلیساندو وار در آواز با فرم و شبوه ای که اتفاقا عمدتا
توسط خود استاد و دیگر هنرمندان جریان موسوم به چاووش نوعی بازگشت به مبانی
کلاسیک موسیقی رسمی ایرانی بود در تعارض جدی است . در واقع زمان بندی و
شیوه آواز خوانی اتفاقا پراحساس جناب فریدون پور به همراهی با ساز ویلن
نوازندگان دوره رادیو و نیز آن فضای موسیقی بسیار متناسب بوده و بسیار هم
در ان فرم زیبا است .
پنجم: دو تصنیف اثر به لحاظ تنوع ملودی و احساس و حرکت روان جملات موسیقائی بسیار ارزشمند است اما نکات
انگشت شماری در تلفیق شعر و موسیقی و بعضا حتی در بیان شعری به چشم می
خورد که از استاندارد دقت و نگاه موشکافانه لطفی به دور است در تصنیف
هنرگام زمان که بر روی شعر جناب سایه ساخته شده در بیان شعری در بیت "دردا و
دریغا که در این بازی خونین / بازیچه ایام ، دل آدمیان است " خواننده کلمه
"ایام" را با کسر میم ، به دل آدمیان متصل می کند که مفهوم شعر را به هم
می ریزد و در واقع ایامِ دل آدمیان می خواند که هم مفهومی را ایجاد نمی کند
و هم اگر به قصد اولویت به ملودی چنین وصلی لازم بود (که چندان در اینجا
این لزوم احساس نمی شود) این گونه وصل ها در سنت آواز خوانی و تصنیف خوانی
با حرکت ضمه مرسوم بوده است . در تصنیف بیداد نیز در بیت "رستم دستان و
هزاران چو او /بنده و بازیچه درستان ماست" خواننده می خواند : "رستم و
دستان و هزاران چو او" دستان لقب رستم پهلوان نامدار اساطیری ایران است در
ادبیات گاها با حذف اسم ، صفت یا لقب جایگرین و شود اما و صل اسم و لقب با
"و" سبب تشخص اسم و صفت به صورت مستقل می شود و تازه اگر منظور شاعر از لقب
دستان اشاره به فرد دیگری غیر از رستم بود باید ضمیر اشاره ای هم به صورت
جمع به کار می رفت : "رستم و دستان و هزاران چو آنها " که با توجه به شعر
می توان گفت مد نظر شاعر "رستم ِ دستان " بوده نه " رستم و دستان" این نکات
کوچک اگر چه چیزی از ارزشهای اثر را کم نمی کند اما مشاهده ان در اثر
استاد طراز اول موسیقی ایران دور از ذهن است .
استاد
لطفی از زمان بازگشت به ایران در امور تولید و آموزش و اجرا بسیار فعال و
مثمر ثمر بوده اند هرچند در این راستا حفظ تعادل میان نقش لطفی هنرمند ، با
لطفی مدیر ، با لطفی نقش آفرین در فرهنگ ، بسیار دشوار بوده و بعضا در جا
هائی سبب شده تا این نقش های چندگانه یکدیگر را تحت شعاع قرار دهند موضوع
به کار گیری حدود سی نوازنده ، معرفی خوانندگان جدید، برنامه ریزی برای
تولیدات جوانتر ها به منظور معرفی آنان و ایجاد تحرک در این نسل بعضا
مخاطبان آثار استاد را در حوزه موسیقی دچار تشنگی کرده است همچنان که
بسیاری هنوز مشتاق و چشم به راه آثار و کنسرت های تکنوازی استاد هستند تا
آثار گروهی . به هر روی استاد لطفی بیش از چهل سال است که در موسیقی ایران
طلایه دار تحرک و ابداع بوده اند و نقش ایشان در فرهنگ و هنر ایران غیرقابل
انکار است و بسیار مصداق این شعر سایه در "هنرگام زمان " که :
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی بنگر که زخون تو به هر گام نشان است....
سایه شان مستدام باد.
منبع: روزنامه هفت صبح مورخ 4/10/90
