navigation


خانه       نمونه آثار       مقالات       آموزش سه تار       بیوگرافی       تماس با من


۲۰ دی، ۱۳۹۲

کوررنگی جمعی و فریبندگی های یک روحانی..

کوررنگی جمعی و فریبنده گی های یک روحانی..
بازخوانی سخنان رئیس جمهور در جمع برخی هنرمندان در تالار وحدت
بهراد توکلی


سخنان رییس جمهوری اسلامی ایران در جمع هنرمندان (هجدهم دیماه نود و دو) اگر چه حاوی نکاتی کمتر شنیده شده از زبان مسوولان جمهوری اسلامی بود اما از سوی دیگر در بردارنده خط مشی ها و تعاریف ناسازگار با ذات هنر بود به گونه ای که بعضا با سخنانی که آیت آلله روحانی می کوشید در ترسیم چهره ی فرهنگی و مهربان دولت خود با هنر بیان کند نیز در تعارض قرار می گرفت
پیش از هر چیز می دانم به این نکته تاکید کنم که در شرایط کنونی که بخش بزرگی از جامعه ی ما برای کوررنگی جمعی به توافق رسیده اند و همه با هم پذیرفته اند که در واکنش به هشت سال حاکمیت ارعاب و دروغ و غارت ، کمی خوشحالی را ولو واهی زندگی کنند ، سخنانی از این دست که نگارنده بدان می پردازد ، شاید نه تنها خریداری نداشته باشد بلکه بر هم زدن شیرینی خواب و کام را ، به دلیل، طلبیدنِ یک گول بدبین از روشنایی آفتاب تعبیر کنند
اما این چند سطر را برای روزگارانی نه چندان دور می نویسم که آنان که از ره می رسند  گمان نبرند که همه ی چشمهای امروز حیران این صبح نابجای بوده اند.

وقتی همان ترفند کهنه  جواب می دهد!

در بین شاگردانم ، کسی بود که در حوزه هنرهای نمایشی فعال بود بارها با من سخن از ماجرای 57 گفته بود و حیرت از اینکه چگونه میان این همه روشنفکر آن روزگار کسی ندانست و نفهمید که چه در راه است؟ باری این سوال بسیاری از نسل امروز جامعه ایران بوده و هست اما در روزگار تب بنفش آنگاه که از او پرسیدم چرا به پای صندوق رای می رود تا بار دیگر یک روحانی را برگزیند جواب او چنین بود : "من نه سیاستمدارم نه اپوزیسیون و فقط می خواهم کار هنری ام را در فضای آزادتری انجام دهم و اگر فلان کس بیاید روزگار سیاه است و .... " غافل از اینکه ذات هنر تخفیف را بر نمی تابد و هنر تنها در فضای آزاد حقیقی رشد می کند .
باری شاید نسل های بعد هم بیایند و بگویند چگونه میان آن همه روشنفکر....
اما بدور از قیاس های عاطفی چه سبب می شود تا امروز را با سالهای همگرایی 57 به دور آیت الله خمینی قیاس کنم ؟
این ترفند کهنه منبری هاست که خوب می دانند چگونه نبض جماعت را به دست بگیرند و آنگاه که بر قدرت نیستند یا پایه های قدرتشان متزلزل شده است چگونه با مدیریت سخنان ضد و نقیض ،  همه را در لوای خود بگیرند و آنگاه که چهارپا از پل گذشت با قرائتی دیگر و مدیریت بر همان سخنان روی دیگر سکه را نشان دهند ، همانگونه که ماهرانه واژه ی "جمهوری اسلامی" را ماهرانه کنار واژه های "استقلال" و "آزادی"  نشاندند!

مدیریت عبارات شرطی (شعار و شرط)

در این شیوه_ که در تمام سخنرانی های آیت الله روحانی و نیز اسلاف او قابل مشاهده است _ اینگونه صورت می بندد که موضوعی که جامعه دوست دارد بشنود را مشروط بر موضوع دیگر می کنند اما موضوع اول را به صورتی پرحرارت و شعارگونه بیان کرده و شرط را کوتاه و پوشیده در لفافه لغاتی داری بار عرفی در فرهنگ عمومی و به صورتی قابل تفسیر رها می کنند.
سخنان آیت الله خمینی در آستانه پیروزی انقلاب 57 بهترین نمونه از این دسته است :
"اسلام با آزادی مخالف نیست ، اسلام طرفدار آزادی است اسلام با بی بند و باری مخالف است"
"دو عبارت اسلام با آزادی مخالف نیست و اسلام طرفدار آزادی است" شعار هایی است که جامعه دوست دارد بشنود این هیجان ناشی از شنیدن این دو شعار سبب می شود تا واژه ی نیازمند به تعریف "بی بند و باری" (که از قضا در عرف هم تعریف شده است) شنونده نخواهد که بشنود یعنی با به ذهن آوردن تعبیر عرفی آن خود بگوید که : " خب ما هم با بی بند و باری مخالفیم" و بعد باز به شعار شیرینی که شنیده است خوشحال باشد و سپاسگزار. در حالیکه این مشروط کردن بعدها با همان چماق بی بند و باری تمام آزادی های او را سلب کند .
و اندکی پس از قدرت
"اسلام با روشنفکری مخالف نیست با روشنفکری غربی مخالف است و روشنفکری غربی یعنی اینکه اینها می خواهند زن و مرد در کنار دریا با هم بلولند و به جان هم بیافتند... مگر مردم رشت یا بندر پهلوی می گذارند ؟... پوست شما را می کنند"
و...
روشنفکر ساده ما هم به خود می گوید ما که نمی خواهیم زن و مرد به جان هم بیافتند؟! اما دیگر دیر شده است و کل روشنفکری
به جفتگیری موهوم در ساحل دریا تعبیر شده و مردمی که حالا فضیلتشان این خواهد بود که هرکس را که با افکار متفاوت دیدند به جرم بی بند و باری پوست بکنند!

رد یابی این ترفند در سخنان آیت الله روحانی در جمع هنرمندان

او ابتدا چنین می گوید : " با اهل هنر، از هنر گفتن بسیار سخت است. معمولاً دولتمردان، سیاستمداران و حتی فیلسوفان و روشنفکران، چونان با هنرمندان سخن گفته اند که گویی قصد تعیین تکلیف برای آنان دارند. آنان نگاه هنرمندان را چونان در قالب و فرم آن خلاصه دیده اند که فکر کرده اند هنر دستور دادنی و سفارش کردنی است"

این را بلافاصله هنرمند جوان با ذوق می نیوشد که عجبا یکی آمد و از هنر غیرسفارشی گفت !! سپاس سپاس!
سپس او کمی از گل و بلبل می گوید و در آن کنایتی شیرین برای ضائقه هنرمند هم به زبان می آورد:

"این هنرمند است که رودخانه را، کوه ها را، بلبل را، شمع را و پروانه را به سخن وا می‌دارد و اگر بگوییم که هنر، مُرده را زنده می کند سخنی به گزاف نگفته ایم. پس تقسیم هنرمندان به هنرمندان ارزشی و غیر ارزشی بی معناست. هنر یعنی ارزش و هنرمند ارزشمندی است که با کار خلاقانه به تعالی می رسد"

و بلافاصله برای هنرمند تعیین تکلیف می کند با ضد و نقیض گویی ای آشکار که البته باز در تب شعار شنیده نمی شود :

" هنرمند نه قرار است نوک پیکان تحولات سیاسی باشد و نه قرار است گوشه نشین خرابات و خانه قرار نیست هنرمند هر چه دولت یا جامعه یا حتی روشنفکران می گویند به تصویر بکشد؛ بلکه برداشت خود را دارد و قرار هم نیست که با دولت یا جامعه در ستیز باشد و بجنگد"

باری هنرمند قرار نیست ، قرار نیست آنچه دولت یا روشنفکران یا جامعه بگویند را به تصویر بکشد برداشت خودش را دارد و با دولت یا جامعه (بخوانید جامعه طرفدار دولت) در ستیز نباشد باه گل و بلبل بالا هم اگر نظری بیافکنیم تکلیف "برداشت خود هنرمند"ی که آیت الله رییس جمهور به آن تاکید دارند مشخص می شود!
هنرمندی بریده از آنچه او باید بازتاب و عینیت آن باشد (جامعه و روشنفکری) بدون ستیز با دولت یا جماعت هنرمندی است که آیت الله تکلیف می کند.


اسلام با آزادی مخالف نیست...

طنز تلخی است تکرار همان ترفند کهنه سی و چند سال بعد "اسلام با آزادی مخالف نیست آیت الله خمینی را به یاد بیاورید حال به سخنان آیت آلله رییس جمهور نگاه کنید :

"در فضای غیر آزاد، هنر واقعی خلق نخواهد شد. ما در بخش هنر نمی توانیم با دستور هنر را بیافرینیم و خلق کنیم. هر گونه فضای امنیتی می تواند جوانه‌ی هنر را بخشکاند. به تعبیر اقبال، "هر گاه خشک مغزی کوته نظر، زمام امور را در دست گرفت، هنر مجال بروز نیافت"
این همان چیزی است که مخاطب از شنیدنش ذوق می کند اما بلافاصله بعد شرط :

"هنرمندان خود باید محدوده فعالیت خود را رعایت کنند.... هنر بدون آزادی معنا ندارد و خلاقیت تنها در سایه حریت امکان‌پذیر است اما اعمال محدود کننده‌ای نیز برای هنر وجود دارد؛ قبل از آنکه سانسور و ممیزی به دولت‌ها منتسب شود، خود جوامع بشری و اجتماع، اولین مرحله در قرار دادن چارچوب برای هنر است."
"عادات، رسوم، اخلاق جامعه، فهم‌ها و درک‌ ها، همه اینها مرزبندی‌هایی را برای هنر مشخص می‌کند"

هنرمندان باید خود محدوده فعالیت خود را راعایت کنند!  این محدوده چیست؟ حد و مرزش کجاست ؟ به تشریح او (واگزار کردن به عرف) توجه کنید : خود جوامع بشری و اجتماع، اولین مرحله در قرار دادن چارچوب برای هنر است

این در حالی است که در قبل گفته بود هنرمند نباید آنچه جامعه می گوید را انجام دهد اما اینجا جامعه چارچوب برای هنر مشخص می کند! مغلطه  های منطقی ای که هیچگاه شنیده نمی شود و این در حالی است که آیت الله شاید نمی دانند هنر هیچ چارچوبی نمی پذیرد و اساسن یک قدم جلوتر از مخاطب (جامعه) حرکت می کند و هنر داخل چارچوب همان گل و بلبلی است که مد نظر آیت الله است


هنر سفارشی و حمایت های دولتی

باز هم همان ترفند شعار و شرط و اساسا وقتی به خوبی تا کنون جواب داده است چرا شیوه ی دیگری را جستجو کند آیت الله چنین می گوید :
"ما باید فضای مناسب را برای هنر فراهم کنیم. دولت برای خود رسالت ترویج را بر عهده می گیرد نه اینکه هنر فرمایشی را در دستور کار خود قرار دهد. البته دولت موظف است از برخی موضوعات ملی مثل فرهنگ ایران و اسلام و آنچه که هویت اسلامی و ایرانی ما را نگه می دارد و تعالی می بخشد، بیشتر حمایت کند"
ادامه جمله از پس از البته دولت موظف است همان شرطی است که در سایه ی شعار پرهیز از هنر فرمایشی شنیده نمی شود حمایت بیشتر از برخی موضوعات ملی ! یعنی هنری که فرهنگ اسلامی و ایرانی ما را نگه می دارد و ... همان عنوانی است که در دولت قبلی با عنوان حمایت از هنر فاخر و ملی مطرح شد و اساسن باز مرز و چگونگی این حمایت بیشتر نا مشخص است باید از آیت الله پرسید که چگونه می توان از موضوعاتی در هنر مانند فرهنگ اسلام بیشتر حمایت کرد و در عین حال سفارش هم نداد؟ مانند همان طنز اخیرا رایج که همه در برابر قانون مساویند ولی برخی مساوی ترند! کیست که نداند تحت همین عنوان حمایت از موضوعات اسلامی په بودجه های کلانی صرف آثار سفارشی شده است ؟ حال این بودجه های حمایتی این بار هم تقسیم می شود موضوعش هم مشخص می شود اما نامش سفارش نیست!
آقای آیت الله شما گفتید سرهنگ نیستید و حقوق دان هستید اما آیا ما هم که سرهنگ نیستیم روی پیشانی مان نوشته شده است : چهارپا؟

ممیزی و تلاش برای نهادینه کردن خودسانسوری در هنرمندان

این بخش از سخنان رییس جمهور واقعا شاهکار مغلطه و فریب است و از سوی دیگر به رویه ای خطرناک اشاره می کند که امروز هشدار می دهم اگر در جامعه هنری باب شود شاهد اضمحلال کامل  و مرگ هنر نیمه جان مستقل خواهیم بود.
رییس جمهور چنین می گوید :

ممیزی باید در چارچوب قانون و هدفمند باشد. اگر قانون ابهام دارد، باید قانون چارچوب شفافی را در اختیار همه قرار دهیم تا تکلیف همه روشن باشد
کار وزارت ارشاد باید تقریباً یک کار اداری باشد. اگر می خواهیم کار ممیزی را انجام دهیم، باید گروهی از فرهیختگان، اندیشمندان، هنرمندان، عالمان و حتی عالمان دینی، در کنار بایکدیگر بنشینند و آنها باشند که بر هنر نظارت کنند.هنرمند می تواند بر هنر نظارت کند. کارمند دولتی نمی تواند ناظر خوبی برای هنر باشد. چرا نظارت بر سینما، کتاب و موسیقی را به اهلش واگذار نکنیم؟ چه اشکال دارد که انجمن های صنفی بخشی از بار مسئولیت وزارت ارشاد را بر دوش گیرند؟ به هم اعتماد کنیم زیرا دوران، دوران اعتماد است"
وی همچنین می گوید :

"هر نظامی خطوط قرمزی دارد؛ اما خطوط قرمز باید کاملاً شفاف و روشن باشد تا از اعمال سلیقه‌ای جلوگیری شود. اگر ما مقررات شفاف و روشنی داشته باشیم، آنگاه می توانیم کار نظارت را به صنف‌ها و انجمن‌های تخصصی واگذار کنیم. آنها بهتر از کارمندان یک وزارتخانه نظارت خواهند کرد و بیشتر عاشق ایران و کشور هستند"

ابتدا باید از آیت الله پرسید مثلن جمهوری فرانسه آیا نظام است؟ و خطوط قرمزش در هنر کجاست؟ و اگر کسی بخواهد نظام فرانسه را براندازی کند چه چیزی را براندازی می کند؟ اساسا نظام و خط قرمزهایش هنگامی تعریف می شود که حکومتی دارای نهاد های قدرتمند غیرانتخابی بدون پایگاه مردمی باشد این سخنان رییس جمهور متضاد با حق آزادی بیان است هیچ نهادی چه در داخل خود هنرمندان و چه درون دولت جق ممیزی هنر را ندارد بلکه این خود مردم هستند که اثری را می پسندند و حمایت می کنند و اثری را نمی پسندند و خود بخود محو اش می کنند. ممیزی به این معناست که مردم خودشان نمی فهمند چه چیزی خوب است و ما برایشان تشخیص می دهیم تنها خط قرمز آزادی بیان توهین و تعرض به آزادی دیگران است که برای آن هم دادگاه های مستقل از مرکز قدرت حکومتی تشخیص و رای صادر می کنند
اما جناب رییس جمهور مگر اکنون کارمندان ارشاد کار ممیزی را انجام می دهند؟ در موسیقی که شورایی مرکب از همین هنرمندان دستبوس شما هستند که مشخص می کنند چه خوب است و چه بد و گویا فقط یک عالم دینی کم دارد تا مطلوب شما شود اما سپردن کامل ممیزی به نهاد هایی به ظاهر بیرون دولت تنها توقع پاسخگویی را از دولت سلب می کند و دست حکومت را برای ایجاد نهاد های ممیزی با بکار گیری فرهیختگان و هنرمندان مزدبگیر باز می کند
جناب روحانی ممیزی هدفمند چیست؟ هدف سانسور چه می تواند باشد کدام قانون متکی بر چه اصولی ممیزی و سانسور را در بر می گیرد؟ و ایا این همان آزادی ای است که هنر واقعی در آن رشد می کند؟
آقای روحانی در دنیای امروز هیچ نظامی حق ممیزی هنرمند را ندارد بلکه این هنرمندان هستند که به نظام نظارت می کنند . اما اگر آزادی این است همان می شود که علی جنتی هم مدافع آن می شود.

ارکستر سمفونیک و ارکستر ملی دستمایه فریبکاریِ دیگر

رییس جمهور با بهره برداری از تعطیلی ارکستر ملی و سمفونیک که اساسا به دلیل کسر بودجه ارشاد در پرداخت حقوق نوازندگان آن به وجود آمد سعی می کند تعطیلی به وجود آمده را ناشی از مخالفت های جناح های رقیبش در مجلس نشان داده و از آن به نفع دولت خود سواستفاده کند او چنین می گوید :
"من از این که ارکستر سمفونی و ارکستر موسیقی ملی به تعطیلی کشیده شده است، بسیار متأسفم و حتماً این دولت در همین ماه‌های آینده این‌ها را احیا خواهد کرد؛ اگر چه ممکن است وزیر باز هم کارت زرد بگیرد! این دولت به تمام تعهداتی که در دوران انتخابات و قول هایی که به مردم داده است، عمل خواهد کرد؛ کارت زرد برای این دولت نگرانی نیست".

آقای رییس جمهور آیا مجلس در دوران فاجعه بار دولت های نهم و دهم مسبب تعطیلی ارکستر های ملی و سمفونیک شد؟ اساسن این موضوع دغدغه مجلسی بود که در آن دوره مانند کودکان انگشت اجازه برای آقابالاسر بلند می کرد تا بلکه بتواند سوالی از رییس جمهور وقت کند
کیست که نداند ارکستر ملی و سمفونیک فقط و فقط به دلیل مسائل مالی و سومدیریت های دولتی به تعطیلی کشیده شد نه اعمال نظر مجلس
کیست که نداند این ارکسترها همیشه برای دولت و در خدمت دولت بوده اند و همان دولت در روزهای ملتهب پس از اتنتخابات آنها را به تور کنسرت اروپایی برد تا فضای ملتهب ایرانیان خارج کشور را کنترل کند و فوق العاده بودجه ای که با برداشت از حساب صندوق زخیره ارزی آن روزها انجام شد با چراغ سبز همین مجلس محقق شد.
حال به گونه ای برخورد می کنید که گویی ارکستر ملی و سمفونیک (با تمام احترام به هنرمندان آن) دو نهاد مستقل هنری بوده اند که با دسیسه جناح رقیب شما به تعطیلی کشانده شده است؟ اگر غیر از این است چرا باید دولت بابت راه اندازی مجدد آن از مجلس کارت زرد بگیرد؟

باری ترفند های فریب خواص دیرزمانی است که توسط روحانیت در این کشور کار کرده ، کارکرده ، کارکرده و کار می کند و من حیران لبخند های رضایتی هستم که بر لبان هنرمندان این سرزمین می نشیند و باز به زیر همان بیرق می روند که بیرق دارانش مبارزه به بهانه مبارزه با فرهنگ غرب و تهاجم فرهنگی در روزهای قدرت خون آنها را به شیشه کرده و یا بر زمین ریخته اند
در پایان قلمم را به سخنی  از شاملوی بزرگ تطهیر می کنم که :

"..بوی گند این لقمه هم اکنون به مشام می رسد، شعر دولتی یا رسمی … من اصلا نه مشتری اش هستم و نه آن را می خوانم. شعری که در روزنامه ها و بلندگو های رژیم ها چاپ شود برای من اصلا شعر نیست. بنده هنر بدون تعهد را دو پول ارزش نمی گذارم. هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت، حالا اگر یکی می خواهد برود با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رئیس جمهور دار بزند. اصلآ برایم مهم نیست نه زنده بودنش برایم مهم است نه مردنش"


۱۱ دی، ۱۳۹۲

شاه مضراب

به مناسبت سیزدهم دی ماه
زادروز استاد محمدرضا لطفی
بهراد توکلی

 

سیزدهم دی ماه مصادف با زادروز استاد یگانه و هنرمند بی بدیل استاد محمدرضا لطفی است
مناسب دیدم در این اولین سالی که در چنین روزهایی از ایشان دور هستم چند سطری به تناسب ظرفیت قلم در وصف ایشان بنگارم
اما هجوم خاطره ها صف کلمات را  در هم می شکند و سخن در هم می ریزد و تو مجبور می شوی همه را یک به یک کنار بگذاری و آنچه بیشتر لحظه ات را در بر گرفته بنگاری ...
شاید شایسته تر،  کلام نباشد و کوک کردن سازی و نغمه ای فراگرفته از او را تحویل درس دادن ارزنده تر اما او خود جسارت گفتن را به ما آموخت لذا از خودش هم طلب پوزش از قصور قلم دارم

یکی مرد جنگی...

چند سالی که توفیق داشتم هر روز در محل کارشان باشم آنچه از ابتدا تا آخرین روز وداعم با او هماره حیرت من را برانگیخته است ، توان خارغ العاده روحی و جسمی استاد در پیگیری و تلاش در مسیر موسیقی ایران است هر روز ساعت هفت در سر کار حاضر شدن و دوازده ساعت مداوم کار کردن آنهم در سن بالای شصت سال فقط و فقط از یک عاشق بر می آید و بس ، گاه صبح ها ساعت شش و نیم با خودروی پرایدم به آتی ساز می رفتم و تک زنگی به منزل شان می زدم و استاد پایین می آمد و با هم به محل کار می رفتیم خاطرم هست یک روز استاد کمی تاخیر داشتند با خود اندیشیدم دیشب خیلی خسته بودند و حتما خوابشان برده است
وقتی پایین آمدند پس از سلام و احوالپرسی گفتند :
 "توکلی جان ببخش داشتم این مقاله ی کتاب سال رو تموم می کردم که امروز باید بفرستیم برای مجوز، از پنج صبح نشستم تا الان تموم شد"!
روزها هم که برنامه مشخص بود صبحانه مختصری و تا ساعت نه مشغول نوشتن تا ساعت 12 تدریس ، 12 تا 1 وقت ناهار و همزمان جلسه! ساعت 1 تا 3 شنیدن آثار جوانان که به دفتر رسیده بود و نوشتن نقاط قوت و ضعف آنها،  3تا 5 تدریس ، 5 تا 7 آزمون از هنرآموزان متقاضی شرکت در کلاس های مکتب خانه ... روزهایی هم که کلاس نبود ضبط و کار روی تولیدات و تمرین های گروه و جلسات با متقاضیان ملاقات ها و ....
فقط جمعه را در منزل بودند که آنهم بعضن باز مزاحمشان می شدم برای هماهنگی امور کنسرت ها!
و نه یک هفته ... دو هفته ... که هشت سالی که من خود شاهدش بودم ...
یک بار پرسیدم :
 "آقا خسته نمی شین؟"
 لبخندی زد و گفت : "عشق خستگی نمی شناسه آقای توکلی "
 اما واقعن گاهی جسم تنومندشان مانند همه ی ما همراهانش نمی کشید اما یقین دارم همان تندی های مهربان را که با گاه با ما می کرد ، ده ها برابر به جسم خود...

استوار...
بعد از کنسرت نیاوران هجمه های سازمان یافته مطبوعاتی علیه شان آغاز شد ، برخی اظهار نظر ها که از روی دلسوزی می کردند پیراهن عثمان می شد و بالا می رفت در این میان ما بیش از او متاثر می شدیم خاطرم هست مصاحبه کیهان فرهنگی جنجال به پا کرده بود .
گفتم : "استاد حالا یک سری حرف های خصوصی تان را نمی زدید چه می شد؟"
 گفت : " اگر می گفتم می رفتم روی تخته سنگی سوت می زدم همه می گفتند چقدر رمانتیک و به به و چه چه هم می کردند"

دار و دسته ی باند امنیتی بسیار کوشیدند ایشان را  به مهدی کلهر مشاور مطبوعاتی وقت وصل کنند اما تا آنجا که من دیدم خصوصا به دلیل اینکه بسیاری از کسانی که درخواست ملاقات داشتند ابتدا با من و تلفن همراه من تماس می گرفتند ، تماس یا ملاقاتی با او جز یک بار که به کنسرتشان آمده بود نداشتند، چه رسد به خط گیری و ....
اما هرگز ندیدم خمی به ابرو بیاورد بارها برای مصاحبه به ایشان می گفتم خودشان قبل از چاپ متن ها را چک کنند اما باز برخی دوستان مطبوعاتی کار خودشان را می کردند و به سفارش امنیتی های دیروز و متولیان فرهنگی امروز آنچه می خواستند می نوشتند تا اینکه بعد از آن مصاحبه کذایی با آسمان با تصمیم شد که مصاحبه با  ایشان فقط به صورت مکتوب صورت پذیرد که دست مافیاهای موسیقی و خبرنگارانشان از تحریف کوتاه شود.

آزاد..

شاید همیشه این سوال برای بسیاری بوده و هست و بار ها از خود من (و ای بسا از خود استاد) پرسیده اند که چرا به عنوان  یکی از نزدیکترین همراهان و شاگردانش در مواضع اجتماعی ، سیاسی و حتی اعتقادی با او اختلاف دارم و چگونه با هم کار می کنیم و دوستی (واژه ای که ایشان لطف داشتند و بکار می برند) و شاگردی من ایشان را همچنان پا برجاست ؟
بسیار ساده بود ایشان همیشه به من می گفتند "تو برای خود ، خودت تصمیم می گیری وجه مشترک ما موسیقی است " و همین وجه بود که این رابطه را تا به امروز از گزند حواشی آن حفظ کرده است
هرگز برای کسی تصمیم نگرفت و نمی گیرد خود آزاد بود و آزادگی را پاس می داشت اگر چه برخی نظرگاه هایش با آنچه من می اندیشیدم تفاوت داشت اما یقین دارم که به آنچه که می گفت باور داشته و دارد
استاد اگر تاریخ می نوشت برای موسیقی بود اگر وارد سیاست و اجتماع می شد باز برای موسیقی بود ساده تر بگویم نفس کشیدنش هم برای موسیقی بوده و هست..
هرگز برای خود چیزی نخواست همیشه در فکر این بود که با میراث پدری اش ( که هرگز از ان استفاده نکرده) بنیادی شبانه روزی برای موسیقی بنا کند .. و ده ها نکته دیگر که بیم آن دارم طرح آن مطلوب استاد نباشد .

قافله سالار
در چنین روزهایی او شصت و هفت ساله می شود کمی کسالت بر جسمش مستولی شده و مشغول درمان است امید دارم سالهای سال سایه شان بر سر شاگردان و علاقه مندان فرهنگ ایران زمین مستدام باشد
و باز می گویم نوشتن از همه ی ابعاد هنری و شخصیتی او نه در توان دانش و نه در قوه ی عاطفی من می گنجد .
خوب می دانم گروهی برای مخدوش کردن حقیقت متملق ام می خوانند (که همیشه خوانده اند ) و بی هنرانه  نظر به عیب کنند
لیک آنانکه به دور از هیاهو ها و باند بازی ها ، با احترام به آزادی فردی در اعتقاد و بیان آن به کارنامه قافله سالار می نگرند
قبل از توصیف آن گوش و ذهن شان را بسیار وامدار شاهِ مضراب می یابند...
خاطرم هست یکبار خسته از کارهای طاقت فرسای شب های کنسرت به خانه پدر رفتم با مادر کمی از مشکلات کار و ناهمواری های اجرای کنسرت شکوه کردم . خندید و گفت :
"وقتی نوجوون بودی و هر شب با کاست ساز استاد حال می کردی حالا باید سختی اش رو هم بکشی همه اش که حال نمی شه!"
بله استاد
وامدار لحظه های نابی هستیم که از کودکی برای ما ساخته اید
و تا زنده هستیم بدهکار صدای ساز شما و استادان بزرگ تاریخ موسیقی این سرزمین
تولدتان مبارک استاد