navigation


خانه       نمونه آثار       مقالات       آموزش سه تار       بیوگرافی       تماس با من


۲۸ اردیبهشت، ۱۳۹۳

فراموش نمی کنیم ... | در واکنش به دیدار استاد حسین علیزاده با حسن روحانی

فراموش نمی کنیم...
 در میخانه ببستند خدایا مپسند
که ...
بهار سال نود و یک بود  مانند هر سه شنبه ساعت شش و نیم صبح پراید را در پارکینگ بلوک هفده آتی ساز پارک کردم و با تلفن یک تک زنگ به منزل استاد لطفی زدم تا ایشان آماده شوند و پایین بیایند معمولا به اندازه یک سیگار کشیدن فرصت بود
هوای بهاری و صبح لطیفش و سیگاری که تازه روشن کرده بودم که خلاف معمول تا پک اول و دوم را زدم استاد با شادابی بسیار زودتر از همیشه پایین آمد از دور لبخند می زد نزدیکش رفتم و خیلی گرم تر از هر بار سلام علیک کرد داخل ماشین که نشستیم گفتم :
"استاد چی شده انقدر خوشحالین ماشاالله"
خندید و گفت :
"آی آقای توکلی نمی دونی چی شده که؟"
گفتم :
خیر باشه!
گفت :
"دیشب از آقای ... زنگ زد و گفت قراره از شما و سه هنرمند دیگه به عنوان نخبگان هنر ایران در حضور رییس جمهور تقدیر بشه سیصد تا سکه طلا هم می دن" !
من اخمام یک کم رفت تو هم
استاد با شیطنت گفت :"نظرت چیه آقای توکلی"
گفتم :
"چه عرض کنم خودتون ..."
حرفم رو قطع کرد گفت :
"جواب دادم بهشون"
با اضطراب گفتم چی گفتین؟

گفت :
" گفتم نعععععع " بعد هم همون خنده بلند همیشگی اش ...

من ذوق زده آداب همیشه یادم رفت و گفتم :

"دمتون گــــــــــــــــــــــــــــــــــرم استااااااااااد"

این رو آقای دولت آبادی هم در جریانش بود و در برنامه افق صدای آمریکا شهادت داد که لطفی 300 سکه را نگرفت
از من هم که اینجا دروغی نشنیده اید پس ...

امروز دیدن عکس های استاد علیزاده در حال فشردن دست آقای روحانی رییس جمهور آن خاطره را به یادم آورد
ممکن است بگویید آن احمدی نژاد بود و این روحانی که منتخب 18 میلیون ایرانی است
من قضاوت نمی کنم فقط سوال می کنم و در آخر هم چند کلمه با استاد علیزاده درددل می کنم

1- آیا سرکوب مردم در سال 88 به دستور احمدی نژاد بود یا به دستور حاکمیت؟
2- آیا شعار "مرگ بر دیکتاتور مردم " خطاب به احمدی نژاد بود یا راس حاکمیت؟
3- با آمدن روحانی ، حاکمیت عوض شد و دیکتاتور رفت و سرکوب ها تمام شد؟
4- آیا روحانی رییس جمهوری همین نظام نیست؟
5-  آیا یا آمدن روحانی تغییری در معظلات موسیقی پدید آمد ؟ مثلا مجوز ها برداشته شد یا روندش تغییر کرد؟ لغو کنسرت ها کمتر شد؟ مجوز آلبوم ها سریع تر شد؟ یا در تلوزیون ساز نشان داده می شود؟ حرمت موسیقی برداشته شد؟ صدای زن آزاد شد؟
6- چند درصد این 18 میلیون که به روحانی رای دادند در یک رفراندوم آزاد به جمهوری اسلامی آری می گویند؟
7- از سوابق روحانی در سرکوب ها و نقش او در تثبیت این نظام بگذریم ، آیا فرض بر اینکه اساسا بجای روحانی زبانم لال شاملو پذیرفته باشد که رییس جمهوری اسلامی ایران باشد، صرف نظر از ابژه (روحانی ، احمدی نژاد ، شاملو (!)) در سوژه ریاست جمهوری یک حکومت نامشروع تفاوتی ایجاد می شود؟

استاد حسین علیزاده
هنرمند شاخص این سرزمین است چهارمضراب بیات ترک اش یکی از بهترین نمونه های چهارمضراب در موسیقی ایران است،  نوروز 63 اش شاهکار است، فضایی که در راز نو  با یک تنبور و چهار خواننده ایجاد کرده هماره برایم بکر و حیرت انگیز است ، شهید با آن مقدمه شاهکارش ، ژاله خون شد و.... همه و همه جاودانه اند
اگر بجای دیدار روحانی به دیدار خامنه ای هم می رفت (که در سوژه گی چندان فرق نمی کند)  چهارمضراب بیات ترک همان بود ، نوروز همان بود راز نو همان راز نو بود و یک ذره از سابقه هنری اش خدشه دار نمی شود

اگر فردای این دیدار هم باز چنین خلق کند (هرچند معتقدم درون هنرمند در واکنش با کنش های اجتماعی اش رسا و نارسا می شود) دستمریزاد می گویم و بجان می شنوم و بر چشم می گذاریم

اما

استاد عزیز

شان دست های شما جفت شدن مقابل بدن مانند مرعوبین قدرت چون مرادخانی که از قضا همین ژست را هم دارد نبود
شان دست های شما فشردن دست یک روحانی شیعه آن هم در مقام رییس جمهوری اسلامی ایران نبود

استاد عزیز
دلم نمی آید به پاس همه ی لحظه های نابی که با موسیقی تان برایم ساخته اید جمله شاملو را در خصوص اقبال هنرمندان به دولت خاتمی نقل کنم فقط همین اش بس که هنرمند بر قدرت است نه با قدرت

استاد عزیز
اگر می گویید این آقا منتخب است ( که توضیح دادم چرا این استدلال سست است) می گویم قلب ما یکبار دیگر هم به درد آمد آن موقع که به وزارت ارشاد دوره احمدی نژاد رفتید و ریاست ارکستر ملی را قبول کردید جلوی پرچم جمهوری اسلامی عکس گرفتید و مصاحبه کردید : "هستم و انتقاد می کنم" از آن پس انتقادی از شما نسبت به دولت را یادم نیست بلکه گفتید لطفی جوری حرف می زند که انگار نماینده دولت است تا هنرمندان"

استاد عزیز
اگر از امروز شما را به تخفیفِ ابژه روحانی ،  هنرمند تایید کننده ی  حکومت نخوانیم می توانیم هنرمند تایید جناحی از حکومت بخوانیم
اختیار با شما بوده و هست دوست داشتید و رفتید و با قدرت دست دادید دوست داشتید بجای اینکه مانند " فرزین" ی استوار پشت ما سربازان کوچک را بگیرید در مقابل ما که از روی سن پایین مان می کشند و ممنوع الکارمان می کنند و به جرم حرف زدن به فاسدی چون مرادخانی تبعیدمان می کنند در کنار او بایستید
حتی چند کلام من را هم سخت شمردید و از سوییس تا تهران و گرگان پیام شما رسید و سرانجام به خواهش  برادر استاد لطفی به من تبدیل شد تا به احترام لطفی تا چهلمش زبان در کام کشم
که حسرت خوردم کاش به احترام حیات لطفی دهان محمد موسوی ماهور را هم چنین می بستید و یا گیریم که در زندگی سنت دشمنی باشد و در مرگ سنت احترام ، به همین احترام تلنگری هم به رضا درویشی می زدید
امروز فکر می کنم شاید احترام مرادخانی مهم بوده تا چهلم لطفی
کاش چنین نباشد
و
کاش توجیهی باشد که به ذهن سوگوار من نرسیده باشد
راستی آقای علیزاده آروین صداقت کیش هنوز در زندان اوین است
کاره ای نیستم که ببخشم یا نبخشم
اما
فراموش نمی کنم
هرگز فراموش نمی کنم
همانطور که خیلی چیزها دیدیم و نگفتیم اما فراموش نکردیم ...

بهراد توکلی





۱۶ اردیبهشت، ۱۳۹۳

این همه نفرت از کجا آورده ای تا بشکوفی؟|جوابیه ای به محمد موسوی مدیر انتشارات ماهور

این همه نفرت از کجا آورده ای تا بشکوفی؟!(*)
سخنی با محمد موسوی مدیر انتشارات ماهور
بهراد توکلی

جناب آقای موسوی

بخش مهمی از سابقه ی شنیداری نسل ما ، حاصل زحمت های شما است و از آثاری است که موسسه شما آن را منتشر کرده است از آثار اساتید قدیم گرفته تا هنرمندان معاصر و به خوبی واقفم که این حجم نشر در این فضای دشوار و استمرار آن بیش از دو دهه تا چه میزان صعب و دشوار است و قبل از هر چیز برخود واجب می دانم تا از همه ی مرارت هایی که طی این سالها برای نشر آثار فرهنگی متحمل شده اید صمیمانه سپاسگزاری نمایم. برخی از تلاش های منحصر به فرد شما اگر نبود امروز بخش مهمی از فرهنگ سرزمین ما در زیر خروار ها خاک پنهان بود و یا در نهایت جوهری بر روی کاغذی که از آن جمله می توانم به ضبط اشعار شاعر بزرگ آزادی ، احمد شاملو اشاره کنم که هدیه ای بس گرانبها بود که با تلاش مستمر و شبانه روزی شما نصیب همه ی ما شد.
اما بعد
مقاله شما را در فصلنامه پژوهشی ماهور در خصوص استاد گرانقدرم محمدرضا لطفی خواندم بسیار با خود اندیشیدم که چرا؟ راستش را بخواهید تناسبی میان آنچه استاد لطفی نگاشته بودند و آنچه شما به پاسخ (بخوانید در واکنش) نگاشته بودید چه به لحاظ حجم و چه به لحاظ ادبیات و چه به لحاظ فرم نیافتم .
البته خوب آگاهم که من آن زمان طفلی کوچک بوده ام و وارد شدنم به چند و چون روایت شما و روایت استاد لطفی و اظهار نظر پیرامون آن پرتگاهی است که هر آینه ممکن است قلم عصبی شما را از نیام برکشد و کودکی آن زمان من را به شیوه ی مغالطه آمیزی چماقی کند تا اصل مطلب زیر آن مغالطات چهارگانه منطق ارسطوئی که نوشتار شما حاکی از استادیتان در این مقوله می کند، پنهان بماند.
لذا نقل روزگار چاووش از آن چاووشیان
ناراحتی شخصی من هم از چنین نفرت وار تاختن به استادم که البته از مفاخر تاریخ موسیقی این سرزمین است هم به کنار و علاقه شخصی ام را هم با دشواری تمام در این نوشتار از خویش جدا می کنم تا باز از سخنان پشت سر و قلم عصبی شما نه خویش را که محتوی سخنم را در امان بدارم.
اول )راستش اگر جان کلام شما توهین و نفرت نباشد و من آن را حاشیه فرض کنم و حذفش کنم از آن همه نوشته چند خط می ماند اول پاسخ به جریان انتقال چاووش که البته صحبتی از سرقفلی و مالکیت معنوی در آن نیست و دوم نقد به نوع نوشتار استاد لطفی
صد البته که هر کس آزاد است پاسخگوی هر موضوعی باشد که در نشریه ای نقل شده و خود به عنوان روزنامه نگار قدیمی که از قضا وارد نشر موسیقی هم شده است بهتر می دانید که در تمام دنیا رویه معمول پاسخ در همان نشریه ای است که موضوع اولیه در آن درج شده است چرا که مخاطبان بیگناهی که کتاب ماهور را به بها خریداری می کنند ای بسا اساسا در مخاطب نشریه نامه شیدا نباشند و باید چشم به سطوری بدوزند که با زحمت بسیار باید طعنه زدایی شود تا بفهمند موضوع چیست؟
البته به ضرب المثل "تهرونی " قدیم که اتفاقا با شیوه ی ادبی نگارش شما سازگار است آشنا هستم که "چاردیفالی اختیاری"
باری اشکال ندارد ما سالهاست به این شیوه برخورد آشنا هستیم خصوصن در راه رو های وزارت ارشاد که امیدوارم در شما از همنشینی قدیم و مستمر با اهالی آنجا نیامده باشد

دوم) جناب آقای موسوی از تمسخر جاری در ادبیاتتان که بگذریم در اول ایرادی که به استاد لطفی گرفته اید چنین نوشته اید : " ... استاد کامل و اعطاکننده ی این عنوان به هر که صلا ح باشد...." ببخشید آقای موسوی شما افراد را با القابی که خود صلاح می دانید خطاب نمی کنید؟ مثلن عنوان استادی را به هر که بخواهید اعطا نکرده و نمی کنید؟ حالا آقای لطفی باید از شما اجازه بگیرد که چه کسی را با چه عنوانی خطاب کند؟ آن هم در مقوله ی موسیقی که تخصص اوست نه جنابعالی؟ البته نمی دانم شاید حضرتعالی هم در خلوت خود سازی تلاوت می فرمایید که چنین جسور شده و در مورد مفاخر موسیقی این سرزمین که چه شما دوست داشته باشید و چه نداشته باشید در میان اهالی فن به لحاظ موسیقی و تاثیرگزاری در آن حوزه به مراتب از حضرتعالی فراتر پیموده اند چنین بی ادبانه می نگارید. آقای موسوی اگر این توهم از همنشینان قدیم و یاران شفیق شاغل در وزارت ارشاد و وزارت اطلاعات (مطبوعات) رژیم سابق و  وزارت اطلاعات کنونی به شما منتقل شده است که شما هستید که هنرمند را هنرمند می کنید بسیار اشتباه به عرض رسانده اند که اگر ناشران یا دولتیان حکومتی و امنیتی ها می توانستند تا به حال صد نفر همچون بنان درست کرده و در ارگان ها و محافل  روزانه و شبانه خود که خوب می دانید به چه اشاره می کنم به کار گرفته بودند. آقای لطفی مانند هر کس دیگری حق دارد هر کس را در جایگاهی که می اندیشد خطاب کند و البته نظر ایشان از شما بسیار معتبر تر است.
سوم ) باز هم از نفرت های سخن شما که بگذریم گویا اعتراض دارید که آقای لطفی چرا خود را تنها محق بر تاریخ نگاری می دانند؟ باز هم باید سوال کرد که آیا از شما باید کسب اجازه کنند؟ هر کسی آزاد است خاطرات خود را بنگارد و قیمت کاغذش هم به شما ارتباط ندارد مگر اینکه سودای خرید و فروش کاغذ چنان در شما نهادینه شده باشد  که شما  را چنین به آن حساس کرده باشد زمانی کاست های خام سونی ای اف را از ارشاد سهمیه ده ها برابر تولید می گرفتید و در بازار آزاد می فروختید و روزگاری کاغذ ...راستی قرآن چاپ موسسه ماهور با آن کیفیت که در خارج از کشور توزیع شد با چه کاغذی چاپ شده بود؟
اتفاقا هم نگارنده و هم بسیاری دیگر داستان مشابه آنچه استاد در باب آنچه بر چاووش رفت را از دیگر اعضای چاووش و حتی خود جناب سایه شنیده ایم و شنیده اند و واکنش چنین عصبی و توهین آمیز شما فقط مرا یاد آن ضرب المثل فارسی می اندازد که "چوب را که برداری....."

چهارم ) سخن از آرشیو چاووش شد. عرض کرده بودم که این بماند برای چاوشیان اما یک کاست نزد من است و تعداد بسیار دیگر نزد جناب آقای مجید درخشانی با آنچه نزد ایشان است کاری ندارم اما به آنچه نزد من به امانت از ایشان مانده است اشاره ای کوتاه می کنم : "مجموعه آثار کلنل علینقی وزیری" این نوار با تاریخ روی آن (گردآوری 1358 کانون چاوش) داستانی دارد که ایضا برای ثیت در تاریخ نقل می کنم : در اولین روزهای تمرین های گروه خورشید در سال 1384 آقای درخشانی این کاست را به من دادند و گفتند "آرشیو چاووش دو بخش داشت کاست ها و ریل ها مسئول کاست ها من بودم و مسئول ریل ها آقای جمشید عندلیبی من از ترس پلمب  وغارت بخشی از کاست ها از آرشیو به خانه منتقل کردم از جمله این کاست را که کار گردآوری و چیدمان قطعاتش و استخراج از ریل را خودم انجام داده بودم  و..."
بقیه را من می گویم محتوی و چیدمان این کاست عینا منطبق بر همان سی دی است که انتشارات ماهور چندین سال قبل آن را منتشر نموده است خوشحال می شوم بیان بفرمایید مستری که توسط کانون چاووش تدوین شده بود چگونه سر از موسسه ماهور در آورد؟

پنجم) جناب آقای موسوی در آخر نوشتارتان موضوع آقای فرجپوری را نقل کرده اید باز هم شاید عصبیت و نفرت سبب شد تا برخی مسائل از حافظه مبارک بگریزد ایضا جهت ثبت در تاریخ خدمتتان عرض کنم که این ماجرای موی سپید جناب فرجپوری را آقای مهرداد ناصحی نوازنده کمانچه گروه خورشید شخصا برای من تعریف کرد! حال آیا بین ذهن شما و ذهن ایشان یا جناب فرجپوری اگر تله پاتی صورت گرفته دیگر من به مسائل متافیزیکی وارد نشوم بهتر است ! چگونه است سخنی که طراحی ذهن شما است از دو منبع مختلف (استاد لطفی و آقای ناصحی) به یک شکل از طرف آقای فرجپوری نقل می شود بعد که گویا از طرف ایشان تکذیب می شود حضرتعالی گردن می گیرید؟ مگر اینکه باز همه دروغ بگویند جز شما و حلقه ی اطرافیان شما

جناب موسوی
نسل ما ، نسلی است که گوشش با توهین و تمسخر پر است نه تنها برایش جذابیتی ایجاد نمی کند بلکه بیشتر مشمئز کننده می شود آنجا که برایش یادآور می شود که سی سال در گوشش خوانده اند که هر چه خوب است فضل پروردگار است و نظر صاحب الامر و هر چه بدی است توطئه ی دشمن است ! سی سال است که با ادبیات "مشت محکم به دهان دشمن" بزرگ شده ایم و از این مشت های محکم که زده اند و ما در جوانی همصدا با آنان زده ایم جز شکستن دندان خودمان عایدمان نشده است
با مدل تخریب ها و هوچی گری های  احزاب چپ و توده ای ها هم آشنا هستیم . 
سخنی تازه بگو !
این همه نفرت را چگونه جمع کرده اید؟ از کجا آورده اید؟
این همه بقول خودتان خرجش یک استکان چای بود و گپ و گفتی و در نهایت تکذیبیه ای که به نامه شیدا می دادید.
دوستانتان گفتند در شان تو نیست جواب استاد را بدهید البته نمی دانم این شان شناسی را دوستانتان از کجا آورده اند که شان شما و ایشان را مشخص می کنند اما وقتی استاد در شان شما نیست وای به من هنرآموز . از من که در شان شما نیستم این سخن را هم بشنوید که چنین ادبیاتی در شان قلم و انسان نیست .


* تیتر مطلب  با مختصری تصرف از ترجمه ی  احمد شاملو از شعری از یانیس ریتسوس شاعر یونانی اقتباس شده است به این سر آغاز :  " پنجه ی مریم رسته در شکاف صخره ای / این همه رنگ از کجا آورده ای تا بشکوفی"