نگاهی به نمایش "شب هفت"
.
بهراد توکلی
شب هفت
طراح و کارگردان : محمد شریعت زاده
نویسنده : فرزانه شبان سروستانی
بازیگران :
فیروزه باباملکی
شهره رستمی
فرزانه شبان
شرکت کننده در بیست و سومین جشنواره و ششمین همایش استانی تاتر فجر
(برنده دیپلم افتخار بهترین طراحی پوستر و بروشور)
.
- بیرون از وطن در شهری کوچک و سرد
حدود دو سال از مرگ شب هفت در ایران می گذرد ، چرا به صحنه رفتنش را مرگ نام می نهم ؟ پاسخ این پرسش شاید بسیاری از چرایی های این نوشتار را مشخص سازد : چرایی نوشتن بر نمایشی که دو سال پیش به دید عموم نشسته است. چرایی ورود یک موسیقی دان و منتقد موسیقی به مقوله ی نقد تاتر و بسیاری چرایی های دیگر..
چرایی عنوان این نوشتار و بوده گی اش ، در خیابان های سرد غربت معنا می یابد به گونه ای اتفاقی در بیرون از وطن در شهری کوچک و سرد با محمد شریعت زاده آشنا شدم " یه بعد از ظهر ابری گوشه ی یه اطاق کوچیک.." (1) زبان انگلیسی تدریس می کرد (2)"انگار نه انگار که که یه روزی اون همه نمایش های قشنگ روی صحنه برده ... خیلی زود همه چیز از یاد همه کس می ره ..."
چرایی ای که زخم عمیق آن در کنار اثر ارزشمند او و همسرش فرزانه شبان ، ساز از دستان موسیقی دان به زمین گذاشته قلم به دست او می دهد تا بر این مرگ مرثیه سرایی کند شریعت زاده که هست و سالهای بسیاری از موفقیت اش در پیش رو اما مرگ برای فرهنگ یک سرزمین است که یکی یکی استعدادها و هنرمندانش را از دست می دهد و قامت اش کوتاه و کوتاه تر می شود تا ...
وقتی هنرمندی اثری را به صحنه می برد در واقع چکیده ی سالها زندگی و آموختن را به نمایش می گذارد آنچه که ما در ساعتی یا کمتر از ساعتی مشاهده می کنیم در واقع حاصل عمر هنرمند محسوب می شود و آنچه جامعه و حاکمیت در واکنش به آن انجام می دهند در واقع ترسیم کننده ی مسیر آتی زندگی هنرمند است آنچه در شیراز بر سر شب هفت آمد در واقع یک جنایت فرهنگی بود برخورد امنیتی با کارگردان و عوامل به دلایل نه چندان مرتبط با موضوعیت اجرا و حتی پرداخت نکردن پول فروش بلیط کل شب های به صحنه رفتن تاتر همه و همه مصداق جنایت فرهنگی است و از سوی دیگر بازخوردی است که هنرمند در کنار منتقدینی که به شهرزاد قصه گو دلبسته اند از جامعه اش می گیرد از اهالی هنر کیست که نداند بردن یک نمایش بر روی صحنه یا اجرای یک کنسرت با همه دشواری های بروکراتیک ممیزی و با حجم عظیم ساعت نفر تمرین و تدارکات بازدهی مالی ندارد که هیچ اکثرا با ضرر نیز همراه است پس تنها دلخوشی هنرمند در دو چیز خلاصه می شود اول احترام از سوی متولیان فرهنگی و دوم دیده و فهمیده شدن توسط جامعه
وقتی نابسامانی های شدید در این دو حوزه رخ دهد برای هنرمند پس از سالها تلاش و امید برای به صحنه بردن کارش چه می ماند جز ناامیدی و حرمان و خیلی طبیعی است که جول و پلاس برچیده و رخت از این شهر بیرون کشد بماند که چه کند ؟ تبدیل به شهرزاد قصه گو شود؟ به اسم کار کردن و به صحنه بردن نمایش یا کنسرت به صحنه به هر قیمتی پرنسیب های خود را تقلیل دهد تا به نرم متوسط رو به کوتاهی که نظام بر او می پسندد نزدیک شود ؟
وقتی "یه بعد از ظهر ابری گوشه ی یه اطاق کوچیک" در شهری کوچک و سرد ، شریعت زاده را دیدم که زبان تدریس می کرد در چشمانش تنها خاطره ای از عشقی دفن شده سو سو می زد و این مرا بر آن داشت تا برای شما بگویم به سر شب هفت چه آمد و به سر شب هفت ها چه می آید و چه انبوهی از شریعت زاده ها که جلای وطن می کنند و قد جامعه را کوتاه می کنند تا به نُرم متوسطی که مطلوب حاکمیت است نزدیک شود..
- داستان شب هفت
شب هفت یک سمفونی است ، سمفونی مرگ .. مرگی که در اوج یا حضیض اما همیشه بی گاه می آید خواه در اوج آسمان خواه در اوج جوانی خواه در اوج امید همه ی دویدن های زندگی را در خود فرومی کشد آنچنان بی گاه و سریع می آید که آدمی ( با فرض وجود هشیاری پس از مرگ) نمی فهمد که مرده است :
- مادری که درگیر تدارک مراسم شب هفت دخترش می ماند و با مختصر تعریفی از خانه داری اش به وجد زندگی باز می گردد
- دختری جوان که با شنیدن نام "بهرنگ" که قرار است به مراسم شب هفت بیاید قند در دلش آب می شود و مانند یک عروس آینده با تابان (دختری که ماجرا ظاهرا حول مرگ او می گردد) به مراعات سخن می گوید تا در دل مادر و خانواده جایی باز کند
- تابان که با مختصری تعریف از قول مادر به وجد می آید و به کودکی اش بر می گردد
لایه بیرونی داستان شب هفت روایت مرگ سه زن است . مادری که برای آوردن جنازه ی دخترش به ایروان می رود و همسفرش دختری است ارمنی که برای چاپ دفترچه خاطرات پدربزرگش -که در کودکی درمیان و شاهد زنده ی نسل کشی ارامنه در ترکیه بوده- عزم سفر کرده است . آنها پس از سقوط هواپیمای توپولف روسی ، خود را نا آگاه از مرگ خویش در آشپزخانه خانه مادر می یابند که فامیل در حال تدارک مراسم شب هفت تابان هستند بخش اول نمایش که با حضور آنان در میان زنده گانی خاموش و گریان در آشپزخانه آغاز می شود و دختر ارمنی (آنوش) به همان مسیر لحظه هایی پیش از مرگ خود به آرام کردن مادر دلواپس دختر مشغول است و زندگی خود را در مرگی که ناگاه آمده است امتداد می دهند تا تابان می رسد و قصد دارد به مادر بفهماند که مرده است در بخش نخست نمایش مخاطب نیز به مانند مادر و آنوش از مرگ بی خبرند و اندک اندک آن را انکشاف می کنند (موضوعیت انکشاف و پیچیدگی در هنر موضوعی مهم است که به آن خواهم پرداخت ) و در بخش دوم تاتر آنوش مادر و تابان را در هواپیمای مرگ نمایش می دهد هواپیمایی که بینندگان نمایش هم با دریافت کارت پروازی سرخ رنگ هنگام کنترل بلیط به آن سوار شده اند و در این بخش نمایش متن شاهوار می درخشد و کشتار ارامنه و مرگ تابان و دلشوره های مادر را به هم پیوند می دهد و سرانجام با مخاطبش به نیستی مرگ که از هر هستی ای قاطع تر است سقوط می کند
بی گاهی مرگ جانمایه داستان است اما متن و کارگردانی از این فراتر می رود
- نقش پیچیدگی و فرم در اعتبارسنجی آثار هنری
شب هفت روایتی منسجم از مرگ است نه داستان بی گاهی اش که روبرو شدن با خود مرگ ، نگاه شب هفت به مرگ برآمدنی است نه واقع شدنی روایت شب هفت با هوشمندی خود را از کیچ می رهاند و لذت را نه از مسیر دیونوسیوسی که از انکشافی آپولونی پیش روی مخاطب می نهد
این کشاکش از یونان باستان میان هنر دیونوسیوسی و هنر آپولونی وجود دارد اما خیلی ناروا است اگر کیچ را هنری دیونوسیوسی بنامیم کیچ احساساتش هم کیچ و سطحی است از عاشقانه های روزمره و بدون ظرافت هم فراتر نمی رود دردش چرا رفتنِ معشوق و چرا تنها ماندن است حتی عاشقانه اش هم در همین سطح تقلیل می یابد بگذریم که موضوع احساس زدگی تاریخی ما که در ادبیات و هنرمان هم ساری است اساسا سبب می شود تا هنر خیلی به هنراندیشمند نزدیک نشود اما بین احساسگرایی و احساس زدگی کیچ تفاوت بسیار است این موضوع در سادگی و سبک مایگی بیشتر قابل واکاوی است
سادگی و سبک مایگی کیچ در مقابل هنر آپولونی اهمیت دارد در هنر کیچ یا اینجا بهتر است نمایش کیچ را مثال بزنم مخاطب پای داستان سهل الوصولی می نشیند و تاتر برای او این قصه را روایت می کند تا او را در همذات پنداری با شخصیت های داستان در روندی خطی احساساتی شود، شاد شود ، بخندد ، بگرید حال اگر این داستان دیونوسیوسی که گاه به کیچی موضوعی نزدیک می شود با بازی های معمول و مخاطب پسند نیز همراه باشد اثری خلق می شود که تنها از راه خط سیر داستان در لابلای زرق و برق های نمایشی با مخاطب ارتباط برقرار می کند در واقع تاتر قصه گو خطی است نمی خواهم بگویم هر تاتر قصه گویی لزوما کیچ است اما آپولونی هم نیست
هنر آپولونی راه دیگری را برای برقراری ارتباط و لذت مخاطب فراهم می آورد نکته کلیدی اینجاست : انکشاف !
در تاتر آپولونی ، مخاطب با نمایشی چند لایه مواجه است با شخصیت هایی که باید کشف شوند با موضوعیتی که لایه لایه و پیچیده باید کشف شود با نمادهایی که ذهن را متوجه لایه های زیرین و عمیق تر داستان می کند با متنی که وظیفه اش صرفا قصه نیست و تاتری که قرار نیست تنها قصه گو باشد اینجا ارزش پیچیدگی در هنر مشخص می شود چرا که مخاطب نه صرفا از راه همذات پنداری با شخصیت های یک داستان خطی که با انکشاف روایت و نمایش به لذت اندیشیدن و فهمیدن دعوت می شود هنر آپولونی لایه های زیرین احساس را به معرض انکشاف اندیشه قرار می دهد اهمیت فرم پیچیده در اینجاست
شب هفت در عین حال که با موفقیت به پیچیدگی و چند لایه گی دست یافته است خود را از کیچ شدن استفاده از نماد ها رهانده است
شب هفت پرصلابت و قاطع ، سیاه و سرخ پررنگ در عین حال خاک آلوده و سرد خود ِ مرگ است نه روایت آن
شب هفت تنیده گی مرگ در زندگی و زندگی در مرگ ، تنیده گی مخاطب و نمایش ، تنیدگی مرگ با مخاطب و نمایش و متن و نور و همه ی المان های نمایش را در هم می پیچاند
والس مرگ در رقص نمایش با چنان به دقت طراحی و هوشمندانه محاسبه شده اند که همه چیز را چون لحظه ی مرگ بر گرد سر تو می گرداند
متن پیچیده ی شب هفت در کنار کارگردانی بی نظیر و استفاده ی داینامیک از المان های تصویری و حرکتی و نور هارمونی مرگ و زندگی را نمایان می سازد اکنون به این دو (متن و کارگردانی) می پردازیم
- متن در خدمت فضا
به جرات به عنوان منتقد هنر در شاخه ای دیگر و یک مخاطب آشنا با تاتر می توانم بگویم بر خلاف نقد های کیچ و شهرزاد پسندی که بر این نمایش شده است متن یکی از درخشان ترین ارکان این نمایش است و یکی از درخشان ترین متن هایی من با آن برخورد داشته ام
متن شب هفت که اثر درخشان فرزانه شبان است از ویژگی های مهمی برخوردار است
نخست ) متن به گونه ای به هم تنیده قرار نیست داستانگو باشد بلکه قرار است فضایی از مرگ را پیش رو گذارد آنهم نه با تکیه بر تکست که متکی به کانتکست دیالوگ های متن گویی در خواب شنیده می شوند یا بهتر بگویم گویی از منطق جهان زندگان بیرون است خصوصا در بخش دوم که این ویژگی به اوج می رسد کلمه ای در یک مونولوگ پلی می شود برای منولوگی دیگر و چنان در هم می تنند که فضایی را خلق می کند که مرگ را در مقابل روی قرار می دهد با همان منطق ناشناخته و رازآلود اش
دوم) عموم متنها توصیفی- روایی است اما متن شب هفت از توصیف فراتر می رود همانگونه که یک آکورد رزنانسی بیرون از ویژگی صوتی هر نت را به گوش می رساند در هم تنیدگی متن و داستانک های هر یک از شخصیت ها صدای مرگ را رزنانس می کند هارمونی مرگ را به گوش می رساند این در واقع در فورگراند قراردادن کانتکست به نوعی امپرسیون در ادبیات نزدیک می شود که در تاریخ ادبیات نمایشی ما کم سابقه است
نقاشی امپرسیونیسم در اروپا با این تفکر آغاز شد که تا بحال نور در خدمت بیان سوژه بوده و حال ما بیایم خود نور را به عنوان سوژه و منظره را ابژه قرار دهیم و این در آثار گوگن و ونگوگ آغاز شد و به دیگر هنر ها از جمله موسیقی نیز دامن گسترد دبوسی و راول صوت را در برابر صوت قرار دادند یعنی اصوات موسیقایی سوژه شدند و موسیقی ابژه ای برای تحقق سوژه این جابجایی تکست و کانتکست در ادبیات نمایشی ایران به این موفقیت برای نخستین بار است که صورت می پذیرد متاسفانه این نکته مهم بجای این که درک شود منتقدان شهرزادی را بر آن داشت تا بپرسند داستان این تاتر چیست؟ یا شب هفت چه می خواهد بگوید؟
در حالیکه شب هفت قرار نیست قصه گو باشد قرار نیست هم پیامی را در کاغذ ساندویچ بپیچاند و منتقدی را که عادت کرده تا در خاتمه انشایش با کمی افزودن ژست روشنفکری بنویسد " نتیجه اخلاقی این داستان این است که فلان و بهمان" را راضی نگه دارد متن فرزانه شبان فهمیده نشد چون بالاتر از نُرم متوسط جامعه است چون کیچ نیست
سوم ) دیالوگ ها و منولوگ های متن کوتاه و مسلسل وار از پی هم می آیند تا ذهن را متوجه کانتکست کنند و هارمونی مرگ را کامل کند متن در خدمت سمفونی مرگ است نه در خدمت زندگی و عادات و روزمرهگی هایش فرزانه شبان در شب هفت مرگ را زندگی کرده است نه از زاویه زندگی به مرگ نگاه کند نخواسته خود را به متوسط تقلیل دهد و شهرزاد باشد فرزانه بودنش به او این اجازه را نداده است تا با قدرت دست را در برابر مادرش قرار دهد و بگوید "صبر کن بگذار از یه زاویه دیگه به ماجرا نگاه کنیم"
فرزانه شبان مرگ را به شیوه پارمندیس برآمدنی دیده است نه شدنی زمان نوشتارش خطی نیست، دایره ای و در هم حل شدنی است مرگِ شب هفت مرگی است که زندگی می کند سر نمی رسد ، بر می آید برای دیگران نیست ذاتی زندگی است مرگ با زندگی متولد می شود نگاه پسا سقراطی که انسان را سوژه شناسا و هستی را ابژه ی شناخت کرده است و او را از دازاین - در آنجا (فاصله مرگ و زندگی) بودن- به اگزیست (وجود داشتن ) تقلیل داده است شخصیت های شب هفت همه گی در تعاملی با محیط و زمانی نه خطی که دایره ای و پارمنیدسی کیستی (در مقابلِ چیستی) میابند
- رهبری ارکستر مرگ
کارگردانی شریعت زاده هم در هارمونی با متن اثر معنا می یابد تا بی چرایی مرگ را رزنانس دهد او با تسلط و وسواسی ستودنی چنان مرگ را مقابل بیننده قرار می دهد که تجربه ای بی نظیر را در برابر مخاطبش قرار دهد : زیستنِ مرگ
از پوستر و بروشور و کارت پروازی که به دست بیننده می دهد تا او را وارد هواپیمای توپولف روسی اش قرار دهد تا نورها و بازیگردانی و میزان سن همه و همه با وسواس و نظمی آلمانی طراحی می شود تا تو مرگت را تجربه کنی
نخست ) شریعت زاده
در بخش نخست نمایش زندگانی سیاه جامه را در پشت بازیگران اش که نقش مردگان را بازی
می کنند قرار می دهد زندگانی که در سکوتشان مرگ را روایت می کنند و مردگانی که در
هیاهویشان زندگی را اگر پارمنیدسی نگاه کنیم این دو در واقع یک چیز هستند و مرز
خطی ای میانشان حائل نیست در نمایش هم در هم می تنند و مانند تابان که در صحنه ای
دخترخاله اش را از پشت در آغوش می گیرد هماغوشی مرگ و زندگی را به خوبی به نمایش
می گذارد اینها یکی هستند تنها تو دوست نداری روی دیگر سکه ی زندگی را نظاره گر
باشی وسواس در زمان بندی حرکات نمایشی دو گروه بازیگر سبب می شود آکورد های مرگ
رزناس یابد در صحنه ای که آنوش بر می گردد و به سنت های لباس مناسب عزاداری اشاره
می کند و همزمان شالی سیاه به سر یکی از زندگان افکنده می شود تا غافلگیری تابان
در کنار ظرف کندر که با اشاره متن به گرفته شدن مچ تابان توسط مادرش در کودکی
سمفونی باشکوهی از زیستن مرگ و مرگ زندگی را به رخ می کشد
دوم) واقعی بودن همه چیز از دکور و شیر آب آشپژخانه و بوی آرد در حال سرخ شدن و سر و صدای زندگی دود مرگ و نور های به غایت حساب شده لحظه ای تو را در این تردید قرار می دهد که شاید تو هم به تماشای مراسم شب هفت مرگ خود نشسته ای ! و حلوای مرگت را آماده می کنی و در انتها با آن پذیرایی می شوی! بکار گیری تکنیکی دکور و نور در سمفونی مرگ از نقاط برجسته نمایش است نورها که در بررسی بخش دوم نمایش بیشتر به آن خواهم پرداخت نوعی فضای اکسپرسیونیستی را ایجاد کرده که به خوبی با امپرسیون متن در تضادی هم آغوش می شود همانند هم آغوشی مرگ با زندگی
سوم) در بخش دوم شریعت زاده شما را به داخل هواپیمای روسی مرگ سوار می کند ساختار حرکتی نمایش بر خلاف متن که اوج گیرنده می شود و نفس نفس می زند تقلیل می یابد تا برآمدن پارمنیدسی مرگ را به خوبی تداعی کند نور از یک شعله ی یک کبریت آغاز می شود و اوج می گیرد در اوجش مرگ می رسد و در سقوط دوباره اش ناامیدی و رویارویی با مرگ "دیگه درست نمی شه"
نور ها بصورت جامهای هفت گانه ی بلا در مقابل بازیگران قرار می گیرد و چهره ها را در تلاقی با مرگ دگرگون می کند شریعت زاده می خواهد در تاترش بجز داستان و بازیگری نت های دیگری را هم آکورد کند تا رزنانس مرگش بیشتر تن مخاطب را بلرزاند نور، دکور و بوها صدا ها و ساختار نمایش همه و همه بخوبی در این راستا موثر واقع شده اند
چهارم ) نماد ها در متن و در نمایش هوشمندانه چیده می شود از لباس سرخ تابان به سرخی "لخته خونی کبود بی سر و بی دست مثل ماتیک های شب عروسی مادر" تا روسری آبی آنوش تا صورت مادر که به گونه ای هوشمندانه به کمک نور ها به رنگ خاک در می آید در کنار هوایی که با بوی کندر و حلوا موجودیت می یابد عناصر چهارگانه اسطوره ای هستی را باز می نماید تابان آتش است و آنوش آب مادر از خاک و مرگی مه در هوا موج می زند
هواپیمایی که به سمت مرگ می رود و مردی که سبب مرگ تابان می شود روسی هستند به هر حال در فضای خفقان باید شریعت زاده هم حرفش را بزند
کشتار ارامنه و توپولف های قاتل و روس های مست و متجاوز همه و همه سوژه نیستند ابژه ی مرگ اند شریعت زاده خوب فهمیده است که نباید آنها را به گونه ای گل درشت به سنت کیچ رایج نمایش در ایران به مخاطب تقدیم کند مخاطب شریعت زاده باید با رازآلودگی مرگ روبرو شود شاید در کشف و شهود اثر ذهن و مغزش لباس زندگی بپوشد من نیز به احترام فرزانگی شریعت زاده و شبان نمی خواهم کشف نمادهای شب هفت را گل درشت در متن بیاورم بگذار تا این نقد هم به اندیشه شب هفت وفادار بماند
- "خوشا به حال مسکینان که تسلی خواهند یافت" !
خوشا به حال آنان که نمی فهمند! خوشا به حال آنها که "این چیزا آرومشون می کنه اشکالی داره؟" خوشا به حال دون تباران ، کوتاه قامتان که نمی بینند ،
شب هفت، شب هفت جامعه ای ایست که فرزانه و محمد را از دست می دهد شب هفت من و توست اهالی شهرزاد اهالی کیچ و هنر باسمه ای تنها ایراد تاتر شب هفت اجرایش در فضای کیچ جشنواره فجر بود اگر شب هفت فهمیده نشد به این خاطر بود که از قامت متوسط جامعه روشنفکری کیچ ما فراتر بود
خوش بحال شهرزاد خوش بحال هنر کیچ وگرنه باید در بعد از ظهری ابری در گوشه تیمارستان بمیری یا شهر کوتاه قامتان را ترک کنی و در " یه بعد از ظهر ابری گوشه ی یه اطاق کوچیک.." زبان انگلیسی تدریس کنی اما شریعت زاده هست فرزانه شبان هست و در شهری دیگر بخت خویش را خواهند آزمود
پانوشت :
(1) بخش های داخل گیومه از متن نمایشنامه است
(2) محمد شریعت زاده علاوه بر اینکه کارگردانی زبردست در هنرهای نمایشی است معلم تحصیلکرده و با سابقه ی زبان انگلیسی است اما من او را بیشتر از قافله ی هنر می دانم
http://www.tiwall.com/news/margeshabehaftدوم) واقعی بودن همه چیز از دکور و شیر آب آشپژخانه و بوی آرد در حال سرخ شدن و سر و صدای زندگی دود مرگ و نور های به غایت حساب شده لحظه ای تو را در این تردید قرار می دهد که شاید تو هم به تماشای مراسم شب هفت مرگ خود نشسته ای ! و حلوای مرگت را آماده می کنی و در انتها با آن پذیرایی می شوی! بکار گیری تکنیکی دکور و نور در سمفونی مرگ از نقاط برجسته نمایش است نورها که در بررسی بخش دوم نمایش بیشتر به آن خواهم پرداخت نوعی فضای اکسپرسیونیستی را ایجاد کرده که به خوبی با امپرسیون متن در تضادی هم آغوش می شود همانند هم آغوشی مرگ با زندگی
سوم) در بخش دوم شریعت زاده شما را به داخل هواپیمای روسی مرگ سوار می کند ساختار حرکتی نمایش بر خلاف متن که اوج گیرنده می شود و نفس نفس می زند تقلیل می یابد تا برآمدن پارمنیدسی مرگ را به خوبی تداعی کند نور از یک شعله ی یک کبریت آغاز می شود و اوج می گیرد در اوجش مرگ می رسد و در سقوط دوباره اش ناامیدی و رویارویی با مرگ "دیگه درست نمی شه"
نور ها بصورت جامهای هفت گانه ی بلا در مقابل بازیگران قرار می گیرد و چهره ها را در تلاقی با مرگ دگرگون می کند شریعت زاده می خواهد در تاترش بجز داستان و بازیگری نت های دیگری را هم آکورد کند تا رزنانس مرگش بیشتر تن مخاطب را بلرزاند نور، دکور و بوها صدا ها و ساختار نمایش همه و همه بخوبی در این راستا موثر واقع شده اند
چهارم ) نماد ها در متن و در نمایش هوشمندانه چیده می شود از لباس سرخ تابان به سرخی "لخته خونی کبود بی سر و بی دست مثل ماتیک های شب عروسی مادر" تا روسری آبی آنوش تا صورت مادر که به گونه ای هوشمندانه به کمک نور ها به رنگ خاک در می آید در کنار هوایی که با بوی کندر و حلوا موجودیت می یابد عناصر چهارگانه اسطوره ای هستی را باز می نماید تابان آتش است و آنوش آب مادر از خاک و مرگی مه در هوا موج می زند
هواپیمایی که به سمت مرگ می رود و مردی که سبب مرگ تابان می شود روسی هستند به هر حال در فضای خفقان باید شریعت زاده هم حرفش را بزند
کشتار ارامنه و توپولف های قاتل و روس های مست و متجاوز همه و همه سوژه نیستند ابژه ی مرگ اند شریعت زاده خوب فهمیده است که نباید آنها را به گونه ای گل درشت به سنت کیچ رایج نمایش در ایران به مخاطب تقدیم کند مخاطب شریعت زاده باید با رازآلودگی مرگ روبرو شود شاید در کشف و شهود اثر ذهن و مغزش لباس زندگی بپوشد من نیز به احترام فرزانگی شریعت زاده و شبان نمی خواهم کشف نمادهای شب هفت را گل درشت در متن بیاورم بگذار تا این نقد هم به اندیشه شب هفت وفادار بماند
- "خوشا به حال مسکینان که تسلی خواهند یافت" !
خوشا به حال آنان که نمی فهمند! خوشا به حال آنها که "این چیزا آرومشون می کنه اشکالی داره؟" خوشا به حال دون تباران ، کوتاه قامتان که نمی بینند ،
شب هفت، شب هفت جامعه ای ایست که فرزانه و محمد را از دست می دهد شب هفت من و توست اهالی شهرزاد اهالی کیچ و هنر باسمه ای تنها ایراد تاتر شب هفت اجرایش در فضای کیچ جشنواره فجر بود اگر شب هفت فهمیده نشد به این خاطر بود که از قامت متوسط جامعه روشنفکری کیچ ما فراتر بود
خوش بحال شهرزاد خوش بحال هنر کیچ وگرنه باید در بعد از ظهری ابری در گوشه تیمارستان بمیری یا شهر کوتاه قامتان را ترک کنی و در " یه بعد از ظهر ابری گوشه ی یه اطاق کوچیک.." زبان انگلیسی تدریس کنی اما شریعت زاده هست فرزانه شبان هست و در شهری دیگر بخت خویش را خواهند آزمود
پانوشت :
(1) بخش های داخل گیومه از متن نمایشنامه است
(2) محمد شریعت زاده علاوه بر اینکه کارگردانی زبردست در هنرهای نمایشی است معلم تحصیلکرده و با سابقه ی زبان انگلیسی است اما من او را بیشتر از قافله ی هنر می دانم














