navigation


خانه       نمونه آثار       مقالات       آموزش سه تار       بیوگرافی       تماس با من


۲۲ مرداد، ۱۳۹۰

معرفی آلبوم هزارمضراب

آلبوم هزار مضراب آخرين توليد موسسه اواي شيدا است كه در روزهاي پاياني سال گذشته روانه بازار نشر شد فرم آلبوم شامل تكنوازي تار استاد محمدرضا لطفي در دستگاه شور است كه در اجراي زنده سال 1387 در گرگان ضبط شده است . محمدرضا لطفي در ميان ساير هنرمندان موسيقي  با فاصله بسيار بيشترين تعداد تكنوازي منتشر شده و نيز اجراهاي زنده منتشر نشده را در كارنامه خود دارد.ده ها اثر تكنوازي منتشر شده در كنار صدها كنسرت در داخل و خارج كشور از او سبب شد تا ژس از انقلاب هنر بداهه نوازي د ميان ذائقه شنيداري مردمي جاي خود را باز كند و اين هنر بنيادين موسيقي ايران كه در كوران ورود و رواج مدرنيسم در هنر ايران رو به زوال و فراموشي بود هم بتواند به حيات خود ادامه دهد و هم با نگاه خلاق و ذهنيت پويا و دانشمدار لطفي همسو با نياز هاي زمان معاصر گسترده و متحول گردد. انتشار اين آلبوم بهانه اي است تا ضمن بررسي اثر ، نگاهي كلي و به فراخور اين مجال ، كوتاه  نيز به مباني هنر بداهه نوازي در چارچوب موسيقي دستگاهي بپردازيم . امروزه آنچه در ذهن اكثر اهالي موسيقي خصوصا نسل جوان تر به عنوان بداهه نوازي شكل گرفته مترادف با خلق آزاد در لحظه است اگر چه فرهنگ بداهه نوازي در موسيقي ايران بر خلق در لحظه هنرمند است اما اين خلق به هيچ روي بدان معني امروزي آزاد نيست بلكه اتفاقا توانائي هنرمند در مقيد بودن به چارچوب هاي فرمالي كه مبتني بر سازمان زيبائي شناسي موسيقي دستگاهي است در كنار خلق در لحظه است كه ارزش واقعي اثر او را معين مي كند به عبارتي  تعادل غناي  دو عنصر فرم و محتوا در يك اثر بداهه موسيقي است كه ميزان تبحر هنرمند و نيز ارزشمندي اثر خلق شده را نمايان مي سازد كه اين توازن و تعادل در آثار اكثر هنرمندان معاصر مشاهده نمي شود مگر چندي انگشت شمار كه بي گمان استاد لطفي يكي از بارزترين آنها است . بداهه نوازي هاي او مانند رديف موسيقي دستگاهي داراي بافتي منسجم و در هم تنيده است و جملات در اين بافت مبتني بر جنلات اوازي و سازي چنان بر هم كرسي بندي مي شود كه ارتباط ملوديك با هم نوعي ارتباط معنائي ميان فراز ها را نيز برقرار مي كند كه حالتي روايتگر به بافت كلي اثر مي دهد كه اين وي‍‍‍‍ز‍گي آخر موضوعي فراتر از رديف است از سوي ديگر در رديف موسيقي دستگاهي جملات در روند دستگاه افزايش سرعت مي يابند جملات لطفي علاوه بر دارا بودن اين مشخصه از نظر محتواي داخلي نيز داراي تغييرات افزايشي از ساده به پيچيده است به اين معني كه او عموما با چند مضراب ساده و چند ملودي كوتاه آغاز مي كند و به تدريج بر تنوع و پيچيدگي و طول جملات او افزوده مي شود تسلط و دانش او بر منطق موسيقي دستگاه به گونه اي است كه در آفرينش نه تنها در نمي ماند بلكه مسير هائي را مي پي مايد كه تا كنون كمتر پيموده شده است. استفاده از كوك هاي نا معمول در يك تكنوازي بلند (نظير همين البوم) و چگونگي در هم آميختن مد هاي متناسب از يك يل چند دستگاه با يكديگر مهارتي است كه جز از طريق دانش و نيز تلمذ طولاني نزد اساتيد قديم موسيقي دستگاهي امكان پذير نيست با احترام به همه اساتيد و هنرمندان اما بايد اينجا به اين واقعيت اذعان نمائيم كه زمان اموزش اكثر هنرمندان هم نسل با لطفي نزد اساتيدي چون شهنازي ، برومند ، دوامي و... اندك و حتي ديدارهايشان با برخي از اساتيد ذكر شده  بعضا بسيار محدود بوده است . بي گمان لطفي بارزترين هنرمندي است كه در دوره بعد از اتنقلاب بدين سو پرچم بداههن نوازي و تكنوازي را برافراشته نگاه داشته است .
آلبوم هزار مضراب نيز از همان سنت هميشگي تكنوازي هاي محمدرضا لطفي پيروي مي كند انتخاب كوك نامعمول براي شورِ "ر" (دو ، فا ، مي كرن ، ر) دست نوازنده را براي رفتن به شور دوم (از مسير سلمك و شهناز) مي بندد از سوي ديگر دشتي آن نيز (دشتي لا) روي سيم هاي مياني تار به دليل كوك واخوان نامطلوب است اما با همه ي اين محدوديت ها لطفي چنان مد هاي دشتي و رهاب را با فضاي اصلي شور استادانه در آميخته  كه نه تنها شنونده احساس خستگي نمي كند بلكه فضاي جديدي را نيز در شور مي شنود كه براي گوش تازگي دارد.
نكته ديگري كه در اينجا به جا به نظر مي رسد كه به آن اشاره شود شعر خواني لطفي در تكنوازي هايش است مورد اخير از مواردي است كه در محافل موسيقي بحث هاي متفاوتي را برانگيخته است اگر با استاندارد هاي آواز كلاسيك موسيقي ايراني به اين بخش از هنر لطفي نگاه كنيم ، آواز خواندن لطفي فاقد تحرير است بعضا به لحاظ تلفيق شعر با موسيقي نيز با زاويه ديد آواز كلاسيك فاصله دارد اما خود لطفي هيچ گاه مدعي آواز خواندن در كنسرت هايش نبوده است شيوه خواندن او به نوعي به شيوه قلندرانه خانقاهي نزديك است اين سنت را علاوه بر خانقاه ها در آواز مرشد هاي قديم نظير مرحوم مرشد مرادي نيز مشاهده م كنيم در واقع آواز اينجا به عنوان عاملي جانبي مطرح است و چشمداشت يك آواز كلاسيك از آن چندان منطقي به نظر نمي رسد البته شنونده كاملا آزاد است كه آن را بپسندد يا نپسندد كما اين كه هر دوي اين سلائق در ميان مخاطبان عادي و نيز اهل فن قابل مشاهده است اما اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه خواندن در كنار نواختن قطعه به لحاظ بافت پلي ريتميكي كه ايجاد مي كند كه بسيار دشوار است و نياز به تسلط بسياري را بر ريتم هاي ادواري مي طلبد كه به خوبي در آثار لطفي مشهود است .
به هر روي آلبوم هزارمضراب را  مانند ساير آثار تكنوازي هاي لطفي  بايد شنيد و آموخت .

۱۵ مرداد، ۱۳۹۰

برگ ستمدیده ی پاییزی



برگ ستم دیده ی پائیزی...

بهراد توکلی: آلبوم همیشه در یاد از اجراهای خصوصی و منتشر نشده زنده یاد پرویز یاحقی به همراه سنتور فضل الله توکل است که پس از گذشت سالها از اجرای ان برای نخستین بار روانه بازار موسیقی کشور شده است . یاحقی از جمله هنرمندانی است که به همراه سازش "ویلن" پس از انقلاب مورد کم لطفی مسئولان فرهنگی کشور قرار گرفت و تا زمان مرگش همچون برگ زرینی خزان دیده از شاخسار موسیقی ایران جدا ماند نگاه های آنارشیستی و به دور از واقعیت آن روزگار که نوازندگان ویلن را مصداق هنرمندان غرب زده می انگاشن سبب شد تا هنرمندان بسیاری از همچون یاحقی ، خرم ، بدیعی و ده ها نوازنده دیگر که حلقه های واسط میان استادان نسل گذشته همچون ابوالحسن خان صبا و نسل های آینده بودند عملا حذف شوند شایسته می دانم به دلیل این اجحاف ها و در پی ان پرداخته شدن اندک به ارزش های موسیقائی این نسل ، این نوشتار را بیشتر به نگاهی کوتاه به زندگی هنری و  شیوه نوازندگی او اختصاص دهم
پرویز صدیقی پارسی معروف به یاحقی، در سال 1315 خورشیدی در تهران متولد شد.
پرویز یاحقی فراگیری مویسقی را نزد دائی اش حسین خان یاحقی و نیز ابوالحسن صبا آغاز کرد و با اتکا به نبوغ ذاتی و علاقه و پشتکار فراوانش پیشرفت چشمگیری داشت  تا جایی که در همان سنین جوانی در برخی ارکسترها و قطعات، به رغم حضور استادانش، سلوها(تکنوازی ها) به او سپرده می شد.
این سیر صعودی با ساختن چهار مضراب، قطعات و آهنگ هایی جاودانه، تنظیم، تکنوازی و همنوازی های فراوان در کنار بزرگان موسیقی آن زمان به بالاترین درجه خویش رسید و او را به عنوان یک نوازنده صاحب سبک به جامعه معرفی کرد.
شیوه نوازندگی یاحقی مورد پیروی بسیاری از نوازندگان ویلن قرار گرفت که از آن جمله می توان به: مجتبی میرزاده، سیاوش زندگانی، بیژن مرتضوی، جهانشاه برومند اشاره کرد که  به نوعی مستقیم یا غیرمستقیم از وی تأثیر گرفته اند.
از مختصات شیوه نوازندگی پرویز می توان به  ویبر، مالش و گلیساندوهای گوشنواز ، استفاده به جا از پوزیسیون های مختلف، اجرای تریل های قدرتمند و سریع با انگشتان دوم و سوم، آرشه پرانی های متناسب با نوع دستگاه و قطعه، نزدیک کردن آرشه به خرک در حین آرشه کشی، استفاده از پیزیکاتو در قطعات ضربی اشاره کرد اما شاخصه اصلی شیوه نوازندگی او را می توان استفاده و خلق ملودی بر روی سیم های سوم و چهارم ویلن(محدوده بم) اشاره کرد که تا پیش از او کمتر مورد استفاده ویلن نوازان قرار گرفته است.
چهارمضراب ها، آهنگ و رنگ های ساخته او که شروع و پایه آنها از سیم های sol و re بوده و قسمت اعظم آنها نیز در همین محدوده می باشد، گواه این مدعاست.
برخی قطعات او با کوک های مخصوص و برخی دیگر با کوک افتاده نواخته می شود که این دو کوک و به خصوص افتاده (به معنی همصدا بودن دو سیم در کنار هم [mi-mi la mi] از ابداعات حسین خان یاحقی که متاثر از کوک افتاده در سه تارقدما بوده  و مختصات همین شیوه نوازندگی  است که بعدها توسط دیگران نیز مورد استفاده قرار گرفت).
او از سالیان دور تاکنون رابطه بسیار صمیمی با سایر هنرمندان این خاک و بالاخص موسیقیدانان داشته و حتی با نوازندگانی که به نوعی رقبای او به حساب می آمدند (بدیعی، خرم، ملک و...) دوستی نزدیک و رابطه احساسی عمیق و عاطفی داشت (چیزی که متاسفانه در عصر حاضر کمتر با آن برخورد می کنیم.
پرونده هنری او نشان می دهد که یکی از ارکان برنامه گل ها بوده که با همنوازی در کنار خوانندگان و نوازندگان مطرح آن زمان که بعضی از آنها را خود او به این عرصه آورده بود، ساختن آهنگ های ماندگاری همچون: بیداد زمان، می زده شب (ماهور)، سراب آرزو (افشاری)، غزالان رمیده (شوشتری و همایون)، آهنگ زیبای او در چهارگاه با مطلع: [آن که دلم را برده خدایا زندگیم را کرده تبه گو...]. (گل های رنگارنگ شماره ۴۲۰ و ۴۲۸) با تنظیم زیبای زنده یاد جواد معروفی و آهنگ های دیگری که مجال نام بردن از آنها نیست، افراد بسیاری را به موسیقی ایرانی علاقه مند کرده که حتی به رغم گذشت سالیان متمادی بر این آهنگ ها، هنوز هم ورد زبان عوام و خواص هستند و نیک است بدانیم بخش اعظمی از این آثار حاصل هم نفسی ۵۰ ساله با ترانه سرای معاصر استاد بیژن ترقی بود.
در این اثر دو بداهه نوازی از پرویز یاحقی به همراه سنتور فضل اله توکل در آواز ابوعطا و دستگاه همایون می شنویم. این آثار بصورت خصوصی و بداهه اجرا و ضبط شده اند .یکی از  ویژگی های آثار این دوره اجرای بداهه در میزان های ثابت (مانند پایه شش- چهار در بخش ابوعطا ) است که به لحاظ زمان طولانی و تداعی کننده نوعی گفتگو میان سازها است اگر چه این شیوه امروز (شاید به دلیل همنشینی کمتر هنرمندان) رواج کمتری دارد اما شنیدن این آثار می تواند به درک نوازندگان از مبانی جمله پردازی در قالب های متریک کمک شایانی نماید. یکی دیگر از ویژگی های آثار هنرمندان این دوره اجرای ملودی مبتنی بر فضای درآمدی و انحصار در محور های اصلی دستگاه است آثار این دوره از تنوع کمتری در برخورد با گوشه ها و نظام موسیقی دستگاهی برخوردارند شاید دلیل آن را بتوان در نوع نگاه رایج پس از وزیری به مقوله ردیف موسیقی دستگاهی جستجو کرد. عدم اجرای گوشه هائی نظیر راک ، موالیان ، و حتی دستگاه های نوا و راست پنجگاه در نوازندگی اکثر نوازندگان آن دوره رادیو و خصوصا ویلن نوازان گواهی بر این مدعاست.
پرویز یاحقی پس از سالها سکوت چندی پیش خاموشان از میان ما رفت اما یادش و نوای سازش تا جاودان در ذهن های ما ماندگار است.. روحش شاد

منبع: روزنامه هفت صبح مورخ 15/5/90

۱۱ مرداد، ۱۳۹۰

نگاهی به مبانی اجرا در موسیقی دستگاهی

در بخش قبلی این نوشتار کوشیدیم تا با ارائه تعاریف دقیق از مبانی موسیقی ردیف دستگاهی به شناخت ویژگی های کلی دستگاه و ردیف بپردازیم در این بخش با معرفی مبانی اجرا و ذکر مثال هائی سعی می کنیم تا نظامی  راجهت تجزیه و تحلیل موسیقی دستگاهی معرفی نمائیم آنچه مسلم است در پی شناخت دقیق نظام پیکره بندی دستگاه می توان به تئوری ای عینی در این حوزه دست یافت، موضوعی که سال هاست موسیقی ایران از نبود آن دچار آسیب های فراوانی شده است .     بدنه موسيقي ايران همانقدر که از برخورد تنال آسيب ديده است از تئوري هاي مدال نيز آسيب هاي فراوان ديده است تئوري هائي که هيچ يک به اهميت ملودي در موسيقي وقعي نگذاشته اند و ملودي را محصول ذوق شخصي مي دانند درست است که ذوق و سليقه در آفرينش نقش به سزائي دارد اما به عنوان مثال نمي توان قالب غزل يا دو بيتي را براي شعر استفاده کرد و آنگاه شعري با اوزان متغيير و بدون قافيه ارائه نمود .
     خلاقيت و نوآوري در موسيقي هنگامي مقبول مخاطب است که زائيده از قواعد و مقررات آن موسيقي و مبتني بر فرهنگ زيبائي شناسي رايج  باشد .

در بخش قبلی شواهدی را برای پذیرش دستگاه به عنوان سامانه ای نظام مند جهت ترکیب مد های مختلف معرفی کردیم در این بخش ابتدا به چند قانون اجرائی در دستگاه اشاره کرده و سپس به مقوله فرم یا نظام جمله بندی موسیقی دستگاهی می پردازیم.
ارتباط زبان فارسي و موسيقي ايراني
     موضوع زبان و موسيقي که چندي است در مجامع علمي موسيقي در دنيا مطرح است يکي از مسائل مهمي است که در تجزيه و تحليل رديف علي الخصوص در مواد ديناميک و آکسنها و نيز ادوار در رديف موسيقي ايران نقش مهمي دارد.                                   
بسياري از پژوهشگران موسيقي امروز روشهاي مبتني برشيوه آناليز موسوم به شنکرين را در شناخت موسيقي ناقص و در بسياري از پديده هاي موسيقي شناختي ناکارآمد مي دانند به عنوان مثال سه پژوهشگر معروف بنامهاي بلانکينگ(1973) ، هريسون (1977) و لوماکس (1977) بر اين باورند که درک موسيقي،تنها با شناخت زمينه اجتماعي اقوام و کارکرد هاي آن امکان پذير است .                                                                             
ژان ژاک ناتيه (1971:97) پا را از دامنه شناخت موسيقي نيز فراتر گذاشته و به چيستي موسيقي مي پردازد او چنين مي نويسد : " هر پديده اي که در يک فرهنگ معين موسيقي تلقي شود موسيقي است " دکتر محسن حجاريان به عکس اين موضوع نيز قائل هستند (حجاريان ، محسن – مصاحبه حضوري) ذکر اين مقدمه کوتاه از آن جهت بود که بدين نکته توجه داشته باشيم در يک فرآيند پديدار شناختي از پديده هاي فرهنگي ، نمي توان آنها را مستقل و بدون در نظر گرفتن ارتباط آن با ساير پديده هاي مرتبط اجتماعي و فرهنگي مورد بررسي قرار داد .                                                                   
ارتباط ميان زبان و موسيقي مقوله پيچيده اي است که تحقيقات دامنه داري در مورد آن صورت گرفته است بسياري از پژوهشگران بر اين باورند که زبان و موسيقي خاستگاه هاي مشترکي دارند به عنوان مثال دو زبان شناس به نامهاي مژيک و فانگي (1963) با استفاده از روشي مبتني بر مقايسه تفصيلي الگوهاي عاطفي زير و بمي صدا در زمان با الگوهاي عاطفي مستتر در موسيقي ، نظريه خود را با عنوان اشتراک خواستگاه زبان و موسيقي ، ارائه کرده اند .                                                                                           
هربرت اسپنسر (1857) نيز در بيان ارتباط زبان و موسيقي چنين مي نويسد : " مشخصات بارز آواز ، همانند گفتار پراحساس است با اين تفاوت که اين ويژيگي ها درآواز ،و شدت بيشتري برخوردارند و در اثر غلظت به اصوات موسيقائي تبديل مي شوند "                
هوارد گاردنر معتقد است که اصوات کلام گونه را نبايد از آواز موسيقايي جدا شمرد چرا که اين دو پديده اساسا تفکيک ناپذيرند (1981:74) . اما به نظر ميرسد اين ديدگاه کمي مبالغه آميز باشد. آوازهاي کودکان نيز همچون حيوانات ، به گونه اي خودجوش بيانگر اوضاع دروني آنهاست . به همين دليل ، براي درک روند اکتساب زبان،درباره شيوه هاي استفاده از زير و بمي اصوات نزد کودکان ، سودمند تر از مطالعه شيوه هاي يادگيري واج هاي بخش شده به شمار ميرود. روبرت وير معتقد است که کودکان در ابتدا به کمک الگوهاي صوتي مرکب و جمله مانند سخن مي گويند ، و اين الگوهاي مرکب پيش از واج هاي بخش شده و مستقل از آنها آموخته مي شوند (1966:153)  .                              
اين ترکيبهاي صوتي در آغاز بيانگر الگوهاي عاطفي اند، اما به تدريج به اصوات نمادين تبديل مي شوند.استارک بر اين عقيده است که " تغييرات اوج و شدت اصوات، الگوهاي ريتميک و جمله بندي – به عبارت ديگر همه خصايص موسيقي به استثناي تمبرصدا – در اولين ناله هاي يک کودک مستترند"(1980:76) .                                                 
شواهد ذکر شده ، ديدگاه آن دسته از کاوشگران منشاء پيدايش زبان را مورد تاييد قرار مي دهد که معتقدند زبان آدمي در اوان کار نوعي بيان موسيقي وار و کلي نگرانه بوده است که در آن شکل  صدا با معناي آن تجانس داشته است (اين پديده را اهل فن "تقليد بياني" ناميده اند). بر اساس ان نظريه ، پيشرفت تدريجي کودک در فراگيري زبان ، همچون آينه اي مراحل تاريخي تکامل زبان آدمي را منعکس مي سازد : مثلا همان طور که معناي علائم صوتي بشر اوليه از شکل اين اصوات جدائي ناپذير بود ، معناي اولين آوازهاي کودکان نيز در الگوي زير و بمي آنها –يا به عبارت ديگر محتواي موسيقايي آنها- نهفته است . در يکي از پژوهش هاي اخير، هارولد کلومک شواهد تازه تري را در تائيد اين نظريه ارائه مي دهد . بنا بر مشاهدات او ، در زبانهاي آهنگين مثل زبان چيني يا تايلندي، کودکان اداي صحيح آهنگ کلام را پيش از اداي واحد هاي زبان مي آموزند و استفاده از اوج صدا در الگو هاي اصوات زير و بم ، حتي از اداي صحيح آهنگ کلام نيز زودتر آموخته مي شود(1980:259)
از آنچه که ذکر شد مي توان شواهدي را مبتني بر وجود خاستگاه مشترک ميان زبان و موسيقي مشاهده کرد. اما در موسيقي ايران که موضوع بررسي است شواهد واضح تر و نيز ادله محکم تري در ساختار رديف موسيقي ايران نيز وجود دارد که بعضا بصورت تحقيقات موضوعي نيز مورد بررسي قرار گرفته که در اينجا به برخي از آنها اشاره مي کنيم مهمترين شاهد ميان ارتباط کلام و ادبيات فارسي و رديف موسيقي ايراني وجود ادوار عروضي مشترک در رديف و ادبيات فارسي است که هر يک همانگونه که ذکر شد مورد تحقيقات گسترده اي نيز قرار گرفته نظير دور کرشمه که منطبق بر وزن شعري مفاعلن فعلات مفاعلن فعلاتن است .موضوع وزن در موسيقي ايران حتي در بسياري از موارد از قالب هاي عروضي نيز خارج مي شد اما به ادوار وفادار مي ماند اين نوع گسترش در فرهنگ ادبيات فارسي نيز داراي پيشينه است که به آن بحرطويل نيز مي گويند. وجود پاره هائي از اشعار فارسي در ديف نيز گواهي ديگر از پيوند ادبيات کلامي با موسيقي است مواردي چون : گوشه هاي دوبيتي ، آذربايجاني ، رامکلي ، ليلي و مجنون و بسياري موارد ديگر.                                                                                
محمدرضا لطفي نوازنده و رديف دان معاصر حتي براي حفظ کردن فرازهاي رديف يا درک ميزان کشش هاي اجزاء گوشه ها پيشنهاد انطباق دادن ذهني با تکست فارسي را مي دهد بررسي ارتباط کلام و زبان فارسي و موسيقي رديف دستگاهي از ابزارهائي است که در شيوه ارائه شده آناليز رديف دراين رساله نقش بسيار مهمي را ايفا مي کند . سواي آناليز وزن جملات موارد مهمي چون آرتيکولاسيون اجزاء و آناليز بافت مضرابي بر اساس تاکيدات آکسنت هاي کلامي که قابل نوشتار هستند پاره اي موارد کلي است که با ديدگاه مقايسه اي ميان کلام فارسي و اجراي موسيقي در دستيابي به  شيوه اصيل اجرا  نقش مهمي دارد که در اين قسمت به آن مي پردازيم:                                                        
      اکسنت هاي کلام فارسي
     آنچه که از مهمترين تاثيرات زبان فارسي بر موسيقي ايراني است اکسنت هاي زبان فارسي است زبان فارسي بر اساس ادوار عروضي شکل گرفته و وزن در تکلم فارسي نقش اساسي ايفا مي کند موسيقي نيز متاثر از زبان داراي چنين ويژگي هائي است . همانطور که معناي کلام در زبان فارسي با تغيير اکسنت ها تغيير مي کند در موسيقي نيز چنين قواعدي حکم فرماست هرچند بيان اين مفاهيم اگر چه بدليل انتزاعي بودن بحث درک معنا از موسيقي وارد مباني فلسفه هنر و فرانمائي احساس هنرمند مي شود که از مقوله اين بحث بيرون است اما درک تفاوت هاي اجرائي مشخص است بخصوص در جواب آواز محل اکسنت ها در کشش ها بدليل قياس کلامي در ذهن شنونده بسيار حساس است . کشش اصوات در تکلم که ميان کلمات براي وصل به کار مي رود از نظر شدت صوتي پائين تر از شروع کلمات است که در موسيقي نيز بايد چنين باشد. مضراب هاي ريز حکم اين کشش ها را در موسيقي دارند که بايد به لحاظ شدت بسيار ضعيف تر از مضرابهاي تک نواخته شود چيزي که امروز به دليل عدم درک صحيح از مباني زيبائي شناسي در بسياري از نوازندگان ديده نمي شود و متاسفانه از طريق آنان به شاگردانشان نيز منتقل مي شود.                                                          
                                                     


سرعت در اجراي جملات رديف :
     اين مبحث از دو زاويه قابل بررسي است : اول روند کلي تغييرات سرعت در يک دستگاه است که در تمامي دستگاه ها گوشه هاي آغازين از سرعت کمتري نسبت به گوشه هاي پاياني دارند در واقع سرعت و  درجه اي گوشه در آن بنا مي شود از مختصات يک گوشه است  اگر با اين منطق به رديف نگاه کنيم طبقات يک دستگاه يا به عبارتي درجات مد علاوه بر اينکه داراي تاکيدات ملوديک خاص خود هستند داراي ويژگي هاي تمپورال و ديناميکي خاص خود نيزهستند و به همين دليل است که در اجراي رديف در بسياري موارد ، انتقال گوشه به يک اکتاو بالاتر يا پائين تر از جايگاه اصلي خود سبب تغيير ماهيت احساسي يک گوشه مي شود.                                                
دوم سرعت در درون خود جملات يک گوشه است که بسته به انواع بافت هاي مضرابي داراي تغييرات محسوسي است به عنوان مثال جملات پيش رونده که با الگوهاي ثابت مضرابي سه تائي(راست چپ راست ) يا (راست راست چپ) براي وصل جملات استفاده مي شوند، با افزايش سرعت همراه است .  
مانند نیم جمله انتهائی  گوشه گلریز   سرعت در اجراي جملات آوازي  موسيقي ايراني در اساتيد قديم  منطبق بر سرعت متعارف تکلم فارسي است و در تحرير ها متناسب با توانائي حنجره و معادل سرعت ريز سرعت افزايش مي يافته است اما در هر حال سرعت ريز بالانس سرعت را در اجراي گوشه ها عهده دار بوده است

طبقه بندی کمی و دینامیکی درجات مد :
در موسیقی دستگاهی یک از مهمترین ویزگی های ساختاری، اهمیت متفاوت درجات مد هم به لحاظ تاکیدات کمی و هم به لحاظ تاکیدات دینامیکی است که زمینه ساز اندیشه مبتنی بر هیرارکی در نظام فواصل موسیقی دستگاهی است یکی از این تاکیدات کمی بر درجه پنجم مد است حجاریان در مقاله صورت بندی موسیقی دستگاهی چنین می نویسد: "به علت تنوع بی پایان ساختار مد ها در موسیقی مشرق، علی الخصوص در پهنه های موسیقی خراسان و ماوراءاانهر ، بعضی مدها به علت مکانیسم درونی و یا به علت مکانیسم درونی و یا به علت قدمت آنان این اجازه را در اجرا می دهد که وسعت آن را تا تاکید بر درجه پنجم گسترش داد . تاکید بر درجه پنجم ، به منزله استفاده صرف از درجه پنجم نیست تاکید بر درجه پنجم و حفظ فواصل در بازگشت ، موجب پیدایش هسته های مدالی دوقراره می شود که تلویحا آن را می توان مد های باینری بنامیم". نمونه های این مد ها را می توان در موسیقی اقوام ایرانی و آسیای مرکزی به وفور مشاهده کرد.وجود همین نمونه های باینری در موسیقی اقوام خود حاکی از این است که این گونه تفکر که موجب زایش مدهای ترکیبی شده ریشه در زیربنای موسیقی دستگاهی داشته است. یعنی اینکه تفکر دستگاهی نهایتا در بطن چنان اندیشه ای از مدهای خراسانی که راه طولانی را در مسیر تکاملی خود پشت سر نهاده ،از پیش وجود داشته است.تاکید بر درجه پنجم ، راه های مختلفی را پیش پای اجرا و اندیشه پرده رگدانی می گذارد . تاکید بر درجه پنجم و بازگشت به به درجه اول از راه دیگر ، یعنی به عنوان مثال اگر درجه سوم طبیعی است آن را به درجه سوم خنثی مبدل کرد(مانند گوشه شکسته ماهور) و یا اینکه تاکید را بر درجه پنجم و ساختن یک مد جدید گذاشت(مانند دلکش ماهور) و یا از درجه پنجم راه درجات بالاتر را انتخاب کرد و مد دیگری را دنبال کرد(مانند مخالف چهارگاه یا عراق ماهور) سوای این تاکیدات کمی که در روند ترکیبی مدها ایجاد می شود تاکیدات دینامیکی نیز در درجات مختلف مد نقش مهمی را در استخراج مد ها ایجاد می کند این تاکیدات دینامیکی تا آنجا حائز اهمیت است که خود تبدیل به یکی از ویژگی های صورت بندی دستگاه می شود به عنوان مثال ارزش دینامیکی روی درجه سوم شور خصوصا در مدهای درآمد سوم تا ششم  به گونه ایست که مسیر استخراج آواز بیات ترک را هموار می سازد. در روند طبیعی مد درآمدهای شور درجه دوم از ارزش کمتر دینامیکی نسبت به درجات ماقبل و مابعد خود دارد حال اگر ارزش دینامیکی این درجه در نوازندگی افزوده شود زمینه ساز خروج سه گاه  از شور می شود اما از به دو دلیل ارزش دینامیکی این درجه از شور هیچ گاه مورد اجرا نوازندگان از دیرباز قرار نگرفته است اول آنکه اساسا استخراج دستگاه از دستگاه دیگر به دلیل به هم زدن روند ملودیک از یک سو و تفاوت هیرارکی مد از سوی دیگر در اجراهای کلاسیک مرسوم نبوده (به جز راست که به لحاظ دینامیکی مد راست اصطلاحا تخت تر از سایر مدهاست) و دوم آنکه تسلسل سه درجه با دینامیک بالا عملا کنتراست دینامیکی را در مد از بین می برد.در اینجا باید مجددا تاکید کنیم که در این سلسله مقالات تنها به ارائه نمونه هائی به عنوان شاهد مثال در مباحث مختلف می پردازیم و ذکر تمامی موارد در حوصله این نوشتار نمی گنجد.
فرم و نظام جمله بندی در موسیقی دستگاهی
    ملودی به عنوان ویژگی اصلی موسیقی دستگاهی دارای صورت بندی های مشخص و قانون مندی در ردیف است در بخش قبل این نوشتار به برخی از آنها اشاره شد انکشاف این قوانین است که می تواند نظام تجزیه و تحلیلی را به دست دهد تا ملاک انطباق اجراهائی که با عنوان بداهه نوازی شنیده می شود با استانداردهای موسیقی دستگاهی  باشد. این نکته بسیار مهم است که اگرچه هنرمند در خلق اثر آزاد است اما در هیچ فرهنگ موسیقائی نمی توان قوانین و چارچوب های آن را به بهانه این آزادی به هم ریخت ! عدم توجه به این نظام ساختاری سبب شده تا بسیاری از آثار اجرائی آنچنان از فضای موسیقی دستگاه فاصله بگیرند که دیگر به سختی می توان آن را با موسیقی ایران انطباق داد چه رسد به اینکه این بهم ریختگی  ها از ناآشنائی آنها (نوازندگان) با مبانی موسیقی دستگاهی ناشی می شود نه ترک ساختار بر اساس دانش! این امر یکی از مهمترین عوامل آشفتگی فضای موسیقی کشورمان است و مقاومت در برابر نقد نیز از همین جا سرچشمه میگیرد این آشفتگی و درهم ریختن جایگاه ها در موسیقی ایران ، موضوعی فرهنگی و اجتماعی است که در ساختار این مقاله نمی گنجد و در جائی دیگر بدان خواهیم پرداخت.
 در تحلیل ملودي ها چند مدل گسترش ملودي در روند توازن ميان عناصر وحدت و تنوع در رديف مشاهده می شود که عبارت اند از : تقارن هاي محوري و مرکزي، بسط در سکانس ، بسط در الگو بصورت کاهشي و افزايشي و فرم هاي 3*3 و 3*2 و نظير آنهادر بافت جملات که در اينجا مختصري در مورد آنها توضيح مي دهیم و سپس چند نمونه عینی کوتاه را به عنوان مثال می آوریم

تقارن محوري :
     هنگامي که دو نيم جمله ، جمله يا فراز يکسان قبل و بعد از يک نيم جمله يا جمله(محور تقارن) تکرار مي شوند از واژه تقارن محوري استفاده شده است.
تقارن مرکزي :
     هنگامي که دو نيم جمله ، جمله يا فراز يکسان قبل و بعد از يک يا چند الگوي ريتميک (مرکز تقارن) تکرار مي شوند ، از واژه تقارن مرکزي استفاده شده است .
بسط در سکانس :
     گسترش فرم هاي ملوديک يا الگو هاي ريتميک در سکانسهاي مختلف ، بسط
در سکانس نامگذاري شده است .
  بسط الگوئي :
گسترش الگو هاي آرتيکوله ريتميک و تغير اجزا ريتميک ، بسط الگوئي نام گذاري شده که اين بسط ها بصورت کاهشي و افزايشي مشاهده مي شود.


فرم 3*3 کامل
     هنگامي که يک فراز بلند موسيقي از يک جمله سه بخشي در سکانس، تشکيل مي شود و خود همين جمله سه بخشي در سه سکانس تکرار مي شود فرم 3*3 کامل را بوجود مي آورد .Oval: aOval: 3Oval: 2Oval: 1که خود اين بافت در سه سکانس تکرار مي شود.
     نظير اين فرم را در بخش پاياني گوشه مجلس افروز ماهور مشاهده مي کنيم
     اين نوع فرم غالبا براي ايجاد حس اختتام بکار رفته اند.

فرم 3*3 ناقص
اين فرم نظير فرم 3*3 کامل است با اين تفاوت که جمله a  در سکانس سوم، تغييرات الگوئي مي کند و اين فرم معمولادر رديف براي ايجاد تعليق و ادامه يافتن گوشه ها به کار رفته است .
     فرم هاي مشابه 2*3 ، 3*2 و نظير آنها نيز در آناليز مشاهده و لحاظ شده اند.
حال برای مشاهده این موارد به تحلیل چند گوشه از دستگاه شور به عنوان نمونه می پردازیم:


   درآمد
        جمله ي B  بسط الگوئي ملودي تيپ جمله ي آغازين است ، درB1 تقارن مركزي ميان B12  B13  B12 وجود دارد
     B3 و B2 بسط دوموتيف B13  و B12 است اما مجموعه ي B درواقع يك درميان توالي تيپ ملودي است                                               
 كه مجموعه ي 1 × 3  راتشكيل مي دهد .
C1 به منظورايست موقت روي طبقه دوم وايجاد تعليق است تا فرود تثبيت بهتري بيابد .
C2 جمله ي فرودين است .
اجزاي ريتميك در B1      tanan   tan  ( فعولن) ، درB2   tan  tan  tanan (فاعلاتن) ودرB3    tanan    tanan tan (فعلن  فعولن) است .
     همانگونه كه مي بينيم اجزاء عروضي در درآمد تشكيل دور عروضي يا دور ريتميك نمي دهد ولذا تقارن دوري به طور محسوس ديده نمي شود ونوع بسط ملودي از نوع الگويي يا جزء عروض است .

نمودار 1
     کرشمه :
   کرشمه از گوشه هاي دوري رديف است که بر بحر شعري با وزن
 مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن  بنا مي شود .
     اين دور در برخي کرشمه هاي رديف بصورت محذوف يا ناقص وميآيد در کرشمه ماهور نيز يک الگو مطابق اب وزن فعلن به دور اضافه شده است
 به اين ترتيب :
     مفاعلن فعل فعلاتن مفاعلن فعلن
کرشمه شور نيز بر همان دور اصلي کرشمه بنا شده است اما نکته مهم اکسنت هاي دور است که در جمله A  به عنوان نمونه مشخص شده است اين اکسنت ها بر روي نت هاي کشيده تر قرار دارند و هنگام اجرا بايد به اين نکته توجه داشت که ريزي که بر اين کشش ها قرار دارد از نوع ريز ناقص و نرم است تا نقرات دور در لابلاي ريز ها محو نشوند
     هر يک از اجزاء A1 و A2 از نظر شعري يک مصرع دو قسمتي را
تشکيل مي دهند و جمله
B  حکم مصراع دوم بيت را دارد مانند :
ندانمت به حقيقت (A1)   که در جهان به که ماني(A2)
جهان و هر چه در او هست( (B1 صورتند و تو جاني(B2)
     همانطور که در شعر ، A1 و B2 با هم همقافيه اند ؛ در کرشمه شور نيز ، تقارن محوري ميان نيم جمله هاي A2 و B2 با محوريت B1 ، همين نقش را ايفا کرده است اما اين فرم چهار بخشي در جمله هاي C و D و E و F به صورت سه بخشي در مي آيد.
     در جمله C  دو نيم جمله اول دو نيم جمله اول داراي بسط الگوئي کاهشي نسبت به هم هستند و C12 و C22 و C32 عوامل وحدت بخش و C11  و C22 عوامل تنوع مي باشند نظير اين منطق را در جمله D  نيز مي توان ديد با اين تفاوت که بسط الگوئي در اين جمله از نوع افزايشي و کاهشي توام است بطوريکه D11 نسبت به D21  داراي بسط الگوئي کاهشي و D12 نسبت به D22 بسط الگوئي افزايشي دارند .
     جمله E  که تکرار جمله C است با اين جمله به محوريت جمله D ، تقارن محوري ايجاد کرده اند و جمله سه قسمتي F   نيز داراي تقارن محوري ميان نيم جمله هاي F1 و F3 با محوريت F2 هستند .
     G نيز جمله فرودين نظير فرود هاي درآمد اول و دوم شور است.

نمودار دو

درآمد پنجم اوج
درآمد پنجم يا اوج محدوده ي شور دوم را مشخص مي كند اما مايه را عوض نمي كند و فقط گوش را درسلسله توالي طبقات با تغيير مايه اي كه درادامه خواهد آمد آشنا مي كند و به همين دليل از كرشمه براي اين اشاره استفاده شده كه تأكيد ملودي مساوي در بند هاي مختلف دارد ولذا ملودي در قسمت شور دوم تنها در يك بند ظهور مي كند ودرجات شور دوم تأکيد بيشتري نمي گيرد ، نوع بسط و گسترش عموماَ تقارني است كه درذيل بررسي مي شود :
     جمله ي اول بر وزن “ مفاعيلن ، فعل’، فعول‌‌’است ، دو جمله ي A1و A3درتقارن با محورA2هستند ، محورA2 بازگشتي براي تكرارA3 است.
     A4 را به آن دليل جزء جمله ي اول قرار داده ايم چون در واقع فرود ملودي را به شور اول باز مي گرداند ، همانگونه كه فرود انتهايي كرشمه اوج همين حالت را دارد، توقف ضرب (*) روي طبقه ي سوم شور اول كامل است وتنها طبقه ي دوم و سوم كه در انتها آمده مي تواند جنبه ي زينت با معني فرود در شور اول داشته باشد وحذف آن در روند ملودي مشكلي ايجاد نمي نمايد .
    كرشمه ي اوج نيز از همين درجه آغاز مي شود ، در واقع تأكيدي است بر دومين راه فرعي ( پرده ي ترك) كه درملا نازي درآمد ششم ، برجسته تر مي شود .
     اگردقت كنيم ، پايان فرازهاي كرشمه( B3 و  C3 )ونيزآغاز و پايان (D1 وD2 )مرتباَ
روي همين طبقه از شور توقف مي كند .
     C3 و D3 درتقارن با محورC2و  C1 و B2 و C2 در تقارن محوري با محورB3است


نمودار
سه

زيركش سلمك
     دربخش ابتدائي از سه جمله يA  و B و C تشكيل شده كه هر يك از اين جملات سه بخشي ودرون هر بخش نيز سه بخش است .
     جمله يB  نيز گسترش الگوئي جمله ي A است در كل بافت سه تايي C و B وA
3×3 ناقص ديده مي شود يعني C از طبقه ي هفتم شور اصلي آغاز مي شود تا به لحاظ ادامه ي گوشه، 3×3 كامل احساس فرود كامل را القا ننمايد ، بخش ديگر زيركش سلمك جمله ي D در طبقه دوم شور اصلي ( ملانازي‌، پرده ترك)‌ با نمونه اي ملودي كه در بخش  هاي مختلف رديف از جمله چكاوك در همايون و شكسته در ماهور ديده مي شود ، آغاز مي گردد و D2و D3و D4 گسترش سكانسي كامل سه مرحله اي را نمايش مي دهند .
     با نيم جمله ي E3 كه نظير بسياري ازملودي ها ي انتقالي است ( مانند حجاز 1 و...)
آغاز شده ودرE2 وبا فرود سه بخشي كامل ، فرود را ايجاد مي كند .
نمودار چهار

این مثالها تنها نمونه کوچکی بود تا توجه را به نظام صورت بندی موسیقی دستگاهی جلب نمائیم در پایان ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد:
1-     نظریه های مطرح شده سالهای اخیر ، عموما با نظریه های قبلی در یک وجه مهم و اساسی مشترکند که غالب این نظریات در در تجزیه و تحلیل و معرفی گوشه ها و دستگاه ها تنها به ویژگی گستره صوتی و نتهای شاهد ، ایست و ایست موقت تاکید دارند نگارنده این نظریات را نادرست نمی داند امابیان یک ویژگی نمی تواند بیانگر تمام ویزگی های بنیادین ملودی های ردیف موسیقی ایران باشد.
2-     تاثیر ذهنی این نظریه ها در مجریان موسیقی سبب شده تا برخی نوازندگان در عمل در بیان ویژگی های ساختاری موسیقی ایران ناتوان مانده و یکی از دلایل افت محسوس کیفی آثار نسل های جدید در موسیقی ایران ، همین عامل است.
3-     برای شناخت دقیق گوشه های موسیقی ایران باید مواردی نظیر شناخت نوع گسترش ملودی ، سرعت اجرا، تاکیدات و زینت ها، ادوار و تقطیع جملات در کنار گستره صوتی مورد مطالعه قرار گیرد.
4-     نظام نظری موسیقی و نگارش هنگامی می تواند بیانگر ویژگی های موسیقی یک فرهنگ باشد که با توجه به نیاز و بنیان های زیبائی شناسی از درون همان فرهنگ استخراج شود.  




منابع:
Blacking , john
1973 How musical is Man? Seatlle: University of Washington Press.

Gardner , Howard
1981 “Do Babies Sing a Universal Song?” psychology Today 15(12):70-76.

Harrison , frank
1977 “Universals in music: Toward a Methodology of Comparative Research.” The World of Music 19(1/2):30-36.

Lomax , Alan
1977 “Universals in song.”The world of music 19(1/2):117-30.

Magdics , klara and Ivan Fonagy
1963 “Emotional patterns in lntonation and MusicZeitschrift fur phonetick” 16:293-326.

Nattiez , Jean-jacques
1977 “Under what conditions can one speak of the universals of music?” The World of Music 19(1/2):92-105.

Spencer , Herbert
1857 “The origin and Function of Music” Fraser s Magazine 56:396-408.

Stark , Rachel E.
1980 “Stages of Speech Development in the First Year of Life.”In Child Phonology. New York: Academic Press