navigation


خانه       نمونه آثار       مقالات       آموزش سه تار       بیوگرافی       تماس با من


۲۲ مرداد، ۱۳۹۰

معرفی آلبوم هزارمضراب

آلبوم هزار مضراب آخرين توليد موسسه اواي شيدا است كه در روزهاي پاياني سال گذشته روانه بازار نشر شد فرم آلبوم شامل تكنوازي تار استاد محمدرضا لطفي در دستگاه شور است كه در اجراي زنده سال 1387 در گرگان ضبط شده است . محمدرضا لطفي در ميان ساير هنرمندان موسيقي  با فاصله بسيار بيشترين تعداد تكنوازي منتشر شده و نيز اجراهاي زنده منتشر نشده را در كارنامه خود دارد.ده ها اثر تكنوازي منتشر شده در كنار صدها كنسرت در داخل و خارج كشور از او سبب شد تا ژس از انقلاب هنر بداهه نوازي د ميان ذائقه شنيداري مردمي جاي خود را باز كند و اين هنر بنيادين موسيقي ايران كه در كوران ورود و رواج مدرنيسم در هنر ايران رو به زوال و فراموشي بود هم بتواند به حيات خود ادامه دهد و هم با نگاه خلاق و ذهنيت پويا و دانشمدار لطفي همسو با نياز هاي زمان معاصر گسترده و متحول گردد. انتشار اين آلبوم بهانه اي است تا ضمن بررسي اثر ، نگاهي كلي و به فراخور اين مجال ، كوتاه  نيز به مباني هنر بداهه نوازي در چارچوب موسيقي دستگاهي بپردازيم . امروزه آنچه در ذهن اكثر اهالي موسيقي خصوصا نسل جوان تر به عنوان بداهه نوازي شكل گرفته مترادف با خلق آزاد در لحظه است اگر چه فرهنگ بداهه نوازي در موسيقي ايران بر خلق در لحظه هنرمند است اما اين خلق به هيچ روي بدان معني امروزي آزاد نيست بلكه اتفاقا توانائي هنرمند در مقيد بودن به چارچوب هاي فرمالي كه مبتني بر سازمان زيبائي شناسي موسيقي دستگاهي است در كنار خلق در لحظه است كه ارزش واقعي اثر او را معين مي كند به عبارتي  تعادل غناي  دو عنصر فرم و محتوا در يك اثر بداهه موسيقي است كه ميزان تبحر هنرمند و نيز ارزشمندي اثر خلق شده را نمايان مي سازد كه اين توازن و تعادل در آثار اكثر هنرمندان معاصر مشاهده نمي شود مگر چندي انگشت شمار كه بي گمان استاد لطفي يكي از بارزترين آنها است . بداهه نوازي هاي او مانند رديف موسيقي دستگاهي داراي بافتي منسجم و در هم تنيده است و جملات در اين بافت مبتني بر جنلات اوازي و سازي چنان بر هم كرسي بندي مي شود كه ارتباط ملوديك با هم نوعي ارتباط معنائي ميان فراز ها را نيز برقرار مي كند كه حالتي روايتگر به بافت كلي اثر مي دهد كه اين وي‍‍‍‍ز‍گي آخر موضوعي فراتر از رديف است از سوي ديگر در رديف موسيقي دستگاهي جملات در روند دستگاه افزايش سرعت مي يابند جملات لطفي علاوه بر دارا بودن اين مشخصه از نظر محتواي داخلي نيز داراي تغييرات افزايشي از ساده به پيچيده است به اين معني كه او عموما با چند مضراب ساده و چند ملودي كوتاه آغاز مي كند و به تدريج بر تنوع و پيچيدگي و طول جملات او افزوده مي شود تسلط و دانش او بر منطق موسيقي دستگاه به گونه اي است كه در آفرينش نه تنها در نمي ماند بلكه مسير هائي را مي پي مايد كه تا كنون كمتر پيموده شده است. استفاده از كوك هاي نا معمول در يك تكنوازي بلند (نظير همين البوم) و چگونگي در هم آميختن مد هاي متناسب از يك يل چند دستگاه با يكديگر مهارتي است كه جز از طريق دانش و نيز تلمذ طولاني نزد اساتيد قديم موسيقي دستگاهي امكان پذير نيست با احترام به همه اساتيد و هنرمندان اما بايد اينجا به اين واقعيت اذعان نمائيم كه زمان اموزش اكثر هنرمندان هم نسل با لطفي نزد اساتيدي چون شهنازي ، برومند ، دوامي و... اندك و حتي ديدارهايشان با برخي از اساتيد ذكر شده  بعضا بسيار محدود بوده است . بي گمان لطفي بارزترين هنرمندي است كه در دوره بعد از اتنقلاب بدين سو پرچم بداههن نوازي و تكنوازي را برافراشته نگاه داشته است .
آلبوم هزار مضراب نيز از همان سنت هميشگي تكنوازي هاي محمدرضا لطفي پيروي مي كند انتخاب كوك نامعمول براي شورِ "ر" (دو ، فا ، مي كرن ، ر) دست نوازنده را براي رفتن به شور دوم (از مسير سلمك و شهناز) مي بندد از سوي ديگر دشتي آن نيز (دشتي لا) روي سيم هاي مياني تار به دليل كوك واخوان نامطلوب است اما با همه ي اين محدوديت ها لطفي چنان مد هاي دشتي و رهاب را با فضاي اصلي شور استادانه در آميخته  كه نه تنها شنونده احساس خستگي نمي كند بلكه فضاي جديدي را نيز در شور مي شنود كه براي گوش تازگي دارد.
نكته ديگري كه در اينجا به جا به نظر مي رسد كه به آن اشاره شود شعر خواني لطفي در تكنوازي هايش است مورد اخير از مواردي است كه در محافل موسيقي بحث هاي متفاوتي را برانگيخته است اگر با استاندارد هاي آواز كلاسيك موسيقي ايراني به اين بخش از هنر لطفي نگاه كنيم ، آواز خواندن لطفي فاقد تحرير است بعضا به لحاظ تلفيق شعر با موسيقي نيز با زاويه ديد آواز كلاسيك فاصله دارد اما خود لطفي هيچ گاه مدعي آواز خواندن در كنسرت هايش نبوده است شيوه خواندن او به نوعي به شيوه قلندرانه خانقاهي نزديك است اين سنت را علاوه بر خانقاه ها در آواز مرشد هاي قديم نظير مرحوم مرشد مرادي نيز مشاهده م كنيم در واقع آواز اينجا به عنوان عاملي جانبي مطرح است و چشمداشت يك آواز كلاسيك از آن چندان منطقي به نظر نمي رسد البته شنونده كاملا آزاد است كه آن را بپسندد يا نپسندد كما اين كه هر دوي اين سلائق در ميان مخاطبان عادي و نيز اهل فن قابل مشاهده است اما اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه خواندن در كنار نواختن قطعه به لحاظ بافت پلي ريتميكي كه ايجاد مي كند كه بسيار دشوار است و نياز به تسلط بسياري را بر ريتم هاي ادواري مي طلبد كه به خوبي در آثار لطفي مشهود است .
به هر روي آلبوم هزارمضراب را  مانند ساير آثار تكنوازي هاي لطفي  بايد شنيد و آموخت .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر